سالهای دور، علی آقایی زندگی میکرد که برای خودش شخصیتی محسوب میشد. در زمینة امور مربوط به ماشینسواری صاحب سبک بود و ادعایی داشت در حد تیم ملی. روزی از روزها که داشت در شرایط عدم بلوغ فکری مسیری را میپیمود، ناگهان به یک خودروی آشنا و غریب برخورد کرد. تصادف علی آقا را از اسب انداخت و تأثیرش تا مدتها روی روح و روان او باقی بود تا اینکه به کمک یک رانندة آشناتر آثار سوء تصادف مذکور با موفقیت وارد خاطرات شد. اما علی آقا که از اصل نیافتاده و کسی نبود که روی تجربیات ارزشمند گرد فراموشی بپاشد، "تصادف" شد یکی از نقاط اصلی زندگیش که بارها از تجربیات این اتفاق جالب استفاده برد و شکر خدا کرد!
اما داستان اینجا در مورد علی آقا نیست، حرفهای گاه و بیگاه رانندة ماشین طرف تصادف این شک را به ذهن متبادر میکرد که آن نامبرده دچار سوء تفاهمی است به مضمون اینکه ارجاع علی آقای قصه به خاطرات "تصادف"، حتی در حریم خصوصی، نشان از فراموش نشدن "رانندة" طرف تصادف دارد! یا اینکه علی آقا از رانندة مذکور شاکی است و حرفهایش بوی انتقاد و طعنه دارد ...
علی آقا لازم میداند به جهت روشنگری مجدد به سرک کشندگان به حریم خصوصی اعلام کند که تصادف برای او فراموش نخواهد شد، درسها داشته برایش، اما راننده فقط یک دوست دور است که نقشش در خلق تجربهای چنین گرانبها ستودنیست.
این نوشته مخاطبی ندارد!
مرتبط از وحشی:
ما چون ز دری پای كشیدیم كشیدیم / امید ز هر كس که بریدیم بریدیم
دل نیست كبوتر كه چو برخاست نشیند / از گوشة بامی كه پریدیم پریدیم
رم دادن صید، خود از آغاز غلط بود / حالا كه رماندی و رمیدیم رمیدیم