۱۳۸۷ آذر ۳۰, شنبه

انسانم آرزوست

چند شب پيش بحثي با دوستان پيش اومد كه باعث شد مدتي توي فكر برم. نتيجة اين افكار اين بود كه طبقه بندي زير رو براي انواع دوستي انجام دادم:

اول: نفر اول با نفر دوم دوسته چون نفر دوم به اولي سود ميرسونه

دوم: نفر اول با نفر دوم دوسته چون هر دوتا به هم سود ميرسونن

سوم: نفر اول و نفر دوم با هم دوستن بدون اينكه لزوماً به هم سود برسونن

چهارم: نفر اول با نفر دوم دوسته چون ميخواد به نفر دوم سود برسونه

بعد يه نگاهي به اطرافم كردم و ديدم اگه من نفر دوم باشم، همة دوستام از جمله همون هايي كه باهاشون بحث كردم، هم دانشگاهيا، همكارا، رئيس، زن و دوست دختر (كه البته دو مورد آخري با استفاده از تجربيات ديگران نتيجه گيري شد) توي دستة دوم يا در حالت بد بينانه اولن. اما بهترين نوع دوستي نوع سومه كه هيچ چشم داشتي در كار نيست و از نظر من حالت ايده آل دوستيه. نوع چهارم فقط دوستي پدر و مادر با بچه هاشونه كه قضيش فرق داره. البته بايد قبول كرد كه دوستي نوع سوم توي اوضاع و احوال الان خيلي بعيد به نظر ميرسه.

پ.ن: بعد از اينكه عصبانيتم از بحث مسخرة اون شب فروكش كرد، تقسيم بندي بالا حيلي به نظرم مسخره اومد و نوشتة اونم در حد فاجعه. الان كه نگاه دقيق تري به دوستام ميندازم ميبينم كه كلي دوست باحال دارم كه هركدوم يه دنيا برام ارزش دارن.

۱۳۸۷ آذر ۲۹, جمعه

آن كج كه راست شد

اندر احوال شيخ ما امده است كه چون از بهر كسب روزي حلال به بلاد جنوبي سفر كرده بود به ناگاه ابزار از دستش بشد و ريشي بر دست او پديد آمد طاقت فرسا. بسيار خون ها از وي برفت تا طبيب درمان موقت نمود. هفته اي گذشت و چون بر انگشتش نگريست آنرا كج بيافت. نزد طبيبي ديگر بشد. طبيب درمان را در تخصص خود نيافت و حكيم را معرفي نمود. حكيم سيم خواه در نگاه اول دريافت كه چارة درد يك كرور سكة طلاست. پس اعلام داشت كه چون سكه ها مهيا شود دست به درمان خواهد زد. شيخ به نزد خويشان رفت از بهر شور. خويشان نشان از وجود حكيمي در طهران دادند كه دستش شفاست. شيخ به نزد حكيم بشد.حكيم اعلام داشت كه درماني نياز نباشد و انگشت كج شده به زودي راست خواهد شد. شيخ كه نگران انگشت وسط خود بود به ولايت خود برفت و حكيمي يافت كار درست!. حكيم مشكل را در رشته هاي انگشتي دانست و درمان آنرا دو ماه رياضت كشيدن و هم بستر نمودن انگشت عزيز با مشتي چوب و فلز. پس چون دوماه برآمد شيخ انگشت خود را راست شده بيافت و بر هنر حكيم آفرين گفت. چون راست بشد آن كجي بد،
بسيار طرب كرد و به خود زد
در جمع حكيمان تو شدي بهر دوا
نيك بنگر كه بود اهل ادب

۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه

۱۳۸۷ آذر ۲۶, سه‌شنبه

يك طبيب

هفتة پيش قسمت شد و با چند تن از اهالي جامعة پزشكي به كوهستان هاي تهران عزيمت نموديم. به عنوان اولين تجربة قرار گيري توي اين جمع برام خيلي جالب بود كه ديد يك پزشك به مسائل چه قدر با ديد يه مهندس فرق داره. اين تفاوت بعضي وقتا فاجعه بار و بعضي وقتا خوشايند بود.
اما چيزي كه از همه چيز بيشتر برام جلب توجه كرد متخصص سرطاني بود كه حدود 60 سال سن داشت و دائم در حال گوش دادن آهنگ هاي به قول خودش تين ايجري بود و در جواب به سوال در اين مورد، افسردگي ناشي از ويزيت بچه هاي سرطاني رو بهترين دليل دونست
در مجموع اين سفر چند ساعته باعث شد كه نگاهم به دوستان طبيب خيلي تغيير كنه
Free counter and web stats