۱۳۸۷ آذر ۳۰, شنبه

انسانم آرزوست

چند شب پيش بحثي با دوستان پيش اومد كه باعث شد مدتي توي فكر برم. نتيجة اين افكار اين بود كه طبقه بندي زير رو براي انواع دوستي انجام دادم:

اول: نفر اول با نفر دوم دوسته چون نفر دوم به اولي سود ميرسونه

دوم: نفر اول با نفر دوم دوسته چون هر دوتا به هم سود ميرسونن

سوم: نفر اول و نفر دوم با هم دوستن بدون اينكه لزوماً به هم سود برسونن

چهارم: نفر اول با نفر دوم دوسته چون ميخواد به نفر دوم سود برسونه

بعد يه نگاهي به اطرافم كردم و ديدم اگه من نفر دوم باشم، همة دوستام از جمله همون هايي كه باهاشون بحث كردم، هم دانشگاهيا، همكارا، رئيس، زن و دوست دختر (كه البته دو مورد آخري با استفاده از تجربيات ديگران نتيجه گيري شد) توي دستة دوم يا در حالت بد بينانه اولن. اما بهترين نوع دوستي نوع سومه كه هيچ چشم داشتي در كار نيست و از نظر من حالت ايده آل دوستيه. نوع چهارم فقط دوستي پدر و مادر با بچه هاشونه كه قضيش فرق داره. البته بايد قبول كرد كه دوستي نوع سوم توي اوضاع و احوال الان خيلي بعيد به نظر ميرسه.

پ.ن: بعد از اينكه عصبانيتم از بحث مسخرة اون شب فروكش كرد، تقسيم بندي بالا حيلي به نظرم مسخره اومد و نوشتة اونم در حد فاجعه. الان كه نگاه دقيق تري به دوستام ميندازم ميبينم كه كلي دوست باحال دارم كه هركدوم يه دنيا برام ارزش دارن.

۱۳۸۷ آذر ۲۹, جمعه

آن كج كه راست شد

اندر احوال شيخ ما امده است كه چون از بهر كسب روزي حلال به بلاد جنوبي سفر كرده بود به ناگاه ابزار از دستش بشد و ريشي بر دست او پديد آمد طاقت فرسا. بسيار خون ها از وي برفت تا طبيب درمان موقت نمود. هفته اي گذشت و چون بر انگشتش نگريست آنرا كج بيافت. نزد طبيبي ديگر بشد. طبيب درمان را در تخصص خود نيافت و حكيم را معرفي نمود. حكيم سيم خواه در نگاه اول دريافت كه چارة درد يك كرور سكة طلاست. پس اعلام داشت كه چون سكه ها مهيا شود دست به درمان خواهد زد. شيخ به نزد خويشان رفت از بهر شور. خويشان نشان از وجود حكيمي در طهران دادند كه دستش شفاست. شيخ به نزد حكيم بشد.حكيم اعلام داشت كه درماني نياز نباشد و انگشت كج شده به زودي راست خواهد شد. شيخ كه نگران انگشت وسط خود بود به ولايت خود برفت و حكيمي يافت كار درست!. حكيم مشكل را در رشته هاي انگشتي دانست و درمان آنرا دو ماه رياضت كشيدن و هم بستر نمودن انگشت عزيز با مشتي چوب و فلز. پس چون دوماه برآمد شيخ انگشت خود را راست شده بيافت و بر هنر حكيم آفرين گفت. چون راست بشد آن كجي بد،
بسيار طرب كرد و به خود زد
در جمع حكيمان تو شدي بهر دوا
نيك بنگر كه بود اهل ادب

۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه

۱۳۸۷ آذر ۲۶, سه‌شنبه

يك طبيب

هفتة پيش قسمت شد و با چند تن از اهالي جامعة پزشكي به كوهستان هاي تهران عزيمت نموديم. به عنوان اولين تجربة قرار گيري توي اين جمع برام خيلي جالب بود كه ديد يك پزشك به مسائل چه قدر با ديد يه مهندس فرق داره. اين تفاوت بعضي وقتا فاجعه بار و بعضي وقتا خوشايند بود.
اما چيزي كه از همه چيز بيشتر برام جلب توجه كرد متخصص سرطاني بود كه حدود 60 سال سن داشت و دائم در حال گوش دادن آهنگ هاي به قول خودش تين ايجري بود و در جواب به سوال در اين مورد، افسردگي ناشي از ويزيت بچه هاي سرطاني رو بهترين دليل دونست
در مجموع اين سفر چند ساعته باعث شد كه نگاهم به دوستان طبيب خيلي تغيير كنه

۱۳۸۷ آذر ۸, جمعه

و بالاخره خواب

از اول مهر تا امروز تقريبا نصف ايران رو گشتم. متاسفانه سفر تفريحي نبود و به همين دليل الان تقريبا به يك جنازه متحرك تبديل شدم.
سفر اولي كه رفتم به شهرهاي قم و اراك و همدان و كرمانشاه بود. بر خلاف صحبت هاي تلفني كه با طرف قمي داشتم و كلا از اون نا اميد شده بودم، وقتي رسيديم كلي تحويل گرفت و هيچ مشكلي پيش نيومد. توي اراك هم مسئلة خاصي نبود. توي همدان فهميدم كه چرا اونا ادعا ميكنن از اصفهانيا خسيس ترن. خيليم دلشون ميخواست اين ادعا رو ثابت كنن. البته منم اصالت خودمو اونجا ثابت كردم. مردم كرمانشاه خيلي مهمون نواز بودن و بدون كمترين مشكلي كارمون حل شد و برگشتيم تهران.
سفر دوم رفتيم شمال. شهراي نوشهر و بابلسر و ساري كار داشتيم. حراست فرودگاه نوشهر يكم گير داد، ما هم رفتيم دم در خونة رئيس فرودگاه تا ازش امضا بگيريم و اونم راحت امضا كرد. دو تا شهر ديگم مشكل خاصي نداشتيم. توي اين سفر فهميدم اصلا نبايد به آدرس دادن شماليا اعتماد كرد.
سفر بعد رفتيم كرمان و سيرجان. توي كرمان مديرشون يكم برامون كلاس گذاشت. اما آخرش كارمون راه افتاد. عوضش توي سيرجان انقدر تحويلمون گرفتن كه خودمون شرمنده شديم.
بعد از برگشتن به تهران و يك روز استراحت، رفتيم به سمت آبادان. توي اين سفر بود كه فعل جر خوردن رو به نحو احسن صرف كردم. اول از همه توي فرودگاه ابزارمون رو اشتباه بردن. حالا خونة طرف كجا بود، دم مرز عراق. راننده هم خوف كرده بود بره اونجا. آخرش با ترس و لرز رفتيم. پاسگاه اونجا آدرس داد و گفت اگه اشتباه برين تير اندازي ميكنن!!! بالاخره رسيديم و ديديم با عجب آدمي طرفيم. يك خانم عرب به وزن تقريبي 250 كيلو كه وسايل مارو گروگان گرفته بود تا وسايل خودش پيدا بشه. بالاخره با هزار دردسر و با كمك پرسنل فرودگاه وسايلمون آزاد شدن. از طرف ديگه به خاطر اشتباه رئيس محترممون در تهية بليط، مجبور شديم كار دو روزه رو توي يه روز انجام بديم. آبادان و اميديه مشكلي نبود، اما توي ماهشهر عجله كار دستم داد و دستم به فنا رفت. جالب بود توي رفت و آمد به بيمارستان، ديدن تابلوي دانشگاه اميركبير توي ماهشهر چقدر حال داد.
بعد از برگشت از آبادان نوبت سفر يه روزه به سمنان بود كه از 7 صبح تا 10 شب طول كشيد. صبح روز بعد رفتيم به سمت اهواز. اونجا فهميدم كه چرا ميگن جنوبيا خون گرمن. بعد از اهواز و مسجد سليمان هم رفتيم دهلران تا با هم وطنان لر هم ديداري داشته باشيم! نكتة جالب اين سفر اعتقاد شديد مردم اهواز به يه امامزاده بود كه داستان هاي اون رو با افتخار تعريف ميكردن و مرزي بين واقعيت و خرافه در نظر نميگرفتن. اين اعتقاد به حدي بود كه حتي دانيال رو برادر اون امامزاده ميدونستن!!! مسئلة مشترك بين جنوبيا اين بود كه اكثرا از دو تا بلاي آسموني شاكي بودن: اول خشكسالي بود كه تقريبا كارون رو خشك كرده بود و دوم شرايط مملكت تو سه سال اخير كه بندرهاي جنوب رو كساد كرده بود.
سفر هفتم رفتيم بندر عباس و ميناب و كهنوج و قشم. گرماي هوا بد جور حالمون رو گرفت. توي تابستون تهران به گرميه اين فصل اونجا نبود. اما شوق تموم شدن كار سختي رو بر ما هموار نمود!!!
بعد از برگشتن به تهران رئيس محترم و همكاران ايشان قصد مختل نمودن روند حقوق گيري رو داشتن كه با حضور به موقع بنده و دعواي 5 ساعته اين مشكل موقتاً مرتفع شد. الان بعد از 50 روز سگ دو زدن احتياج به يه استراحت مطلق دارم كه اگه خدا بخواد از فردا شروع ميشه. تا ببينيم چي پيش مياد.

۱۳۸۷ مهر ۲۱, یکشنبه

ولادت خوبان

به سلامتي الان ديگه ميتونم ادعا كنم كه بيش از ربع قرن تجربه دارم. هرچند كه زياد خوشم نميياد. از پارسال تا امسال اتفاقات زيادي افتاد كه در اين مقال نميگنجه. اما در مجموع سال خوبي بود. خدا بيست و ششميش رو به خير بگذرونه

۱۳۸۷ مهر ۷, یکشنبه

Hint

Yesterdat is history
Tomorrow is a mystery
but Today is a gift
that is why it is called the "Present"

۱۳۸۷ مهر ۴, پنجشنبه

تجربه

يكي از مزاياي اين شغل بي جيره و مواجب اما به قول يكي از دوستان، دهن پر كن (؟) ما اينه كه با اقشار و اشغال (!) مختلف از معاونان رئيس جمهور گرفته (با كمي اغراق) تا كسبة بازار تهران در ارتباطيم. به همين دليل اكثر اوقات اتفاقاتي ميفته كه هر كدوم يه تجربة جديد در شناخت مردم به شمار ميره:

صحنة اول: ادارة هواشناسي كل كشور: بعد از جلسة يك ساعته با معاون سازمان هواشناسي كل كشور، معاون محترم رضايت ميده كه نامه اي به همة استان ها بزنه و اونا رو مجبور به همكاري با ما بكنه. ما هم خوشحال و سرخوش اونجا رو ترك ميكنيم. اما اين خوشحالي زياد دووم پيدا نكرد. چون خيلي از استان ها اين نامه رو جدي نگرفتن و در واقع رئيس خودشون رو به عنوان يك عنصر زايد حساب فرمودند.

صحنة دوم: پامنار: مغازه دار محترم در حالي كه از دست همكارش به شدت عصباني شده، بعد از اينكه دو سه تا فحش آبدار روانة ايل و تبار طرف ميكنه، با مشت به ويترين مغازه كوبيد و با خورد شدن ويترين يكي از تكه شيشه ها رو به عنوان سلاح برداشت و به طرف همكار عزيزش حمله كرد. هنوز از سرنوشت اون همكار خبري در دست نيست.

صحنة سوم: سازمان محيط زيست: كارشناس خانم اين سازمان در پاسخ به درخواست فايل اطلاعات محيط زيست، با اعتماد به نفس كامل فايل رو پيدا كرد و گفت كه جديداً ما از طريق ايميل فايل ها رو ارسال ميكنيم. منم كه از اين همه نفوذ تكنولوژي شكه شده بودم آدرس ايميلم رو نوشتم و اومدم بيرون. بعد از دو روز كه خبري از خانم كارشناس نشد، در تماس تلفني ايشون فرمودند كه اينترنت سازمان خرابه و حضوري فلش يا ديسكتي (!!!) بيارين تا فايل ها تقديم گردد. بعد از مراجعة مجدد و بعد از شنيدن غر زدن هاي خانم كارشناس در مورد اينترنت، مشخص شد كه حجم فايل مورد نظر 300 مگابايت بوده و اينترنت ديزلي سازمان زير اين حجم بار كمرش خم شده. جالب اينكه اين فايل قرار بود به صورت يكجا با ياهو ميل ارسال بشه.

۱۳۸۷ شهریور ۳۰, شنبه

هر روز بدتر از ديروز

اگه ديروز گذرتون به سازمان سنجش افتاده بود، جمعيت زيادي از كساني رو مي ديدين كه با وجود رتبه هاي خوب در كنكور هيچ جا قبول نشدن. البته اين مسئله كاملا ضابطه مند و بر اساس تصميم مسئولان اجرائي بود تا علاوه بر سهميه بندي جنسيتي، سهميه بندي منطقه اي هم به شديدترين شكل اعمال بشه. حالا دولت دكتر نشون داد كه روي هر چيز دست بذاره مي تونه به بهترين شكل اون رو مديريت كنه. خدا به داد جهان برسه كه اون هم قراره مديديت بشه.
با ربط: يكي از اقوام كه سني ازش گذشته بود با ديدن پيشرفت هاي دنيا هميشه ميگفت من صد سال زود به دنيا اومدم. اما الان به نظر ميرسه در ايران هركي زودتر به دنيا بياد امنيت آيندة بهتري داره.

۱۳۸۷ شهریور ۲۵, دوشنبه

Rehabilitation

در يك اقدام انتحاري و به منظور كاهش اعتياد به وبگردي، اشتراك تمام فيدهايمان را لغو فرموديم. اميد كه كارساز افتد

۱۳۸۷ شهریور ۷, پنجشنبه

و بالاخره ساعي طلا گرفت

ساعي بالاخره پاداش تلاشش رو گرفت و طلا رو دشت كرد. تبريك به همة ملت ايران و تسليت به مقامات ورزش كه حتي با اين مدال چيزي از گناه اونها كم نميشه

۱۳۸۷ شهریور ۴, دوشنبه

بدون شرح

عجيبه كه هر روز رئيس نمي ياد، بازده كاري تا هشتاد درصد كم ميشه!!!. بالاخره تا زور بالاي سر ايراني جماعت نباشه كه كاري پيش نميره

۱۳۸۷ مرداد ۳۰, چهارشنبه

اعتبار

فرض بفرمائيد كه يك دي وي دي حاوي شش تا از فيلم هاي روز دنيا رو شش ماه پيش يه يك شخص نسبتاً محترمي قرض داده باشيد و پس از اون هر ماه يك بار عاجزانه براي برگردوندن اون التماس كنيد و در پايان ماه ششم اون شخص نسبتاً محترم عرض كند (!!!) كه اصلاً يادش نمي ياد فيلمي از شما گرفته باشه. فكر نميكنم در اين جور شرايط كاري غير از سكوت بشه انجام داد، دقيقاً همون كاري كه من كردم.

با ربط: ارزش مادي اون دي وي دي در حد صفر و ارزش معنويش قابل چشمپوشي بود. اما اعتبار اون شخص نسبتاً محترم كه اين وسط از بين رفت خيلي قيمت داشت. البته شايد خودش اصلاً متوجه نباشه

۱۳۸۷ تیر ۳۰, یکشنبه

خداحافظ امير

تلفن سه روز پيش همه چيز رو قطعي كرد. امير هم مثل خيلي از بچه هاي ديگه تصميم به ترك ايران گرفته با اين تفاوت كه اين ترك براي امير جنبة مهاجرت خانوادگي داره.
سال هشتاد وقتي وارد دانشگاه شدم، پسري رو ديدم كه از خيلي جهات شبيه خودم بود و همين دليل خوبي براي آغاز دوستي بود. بعد هم كه حلقة دوستي ها گسترده تر شد، من و امير جزو گروهي بوديم كه اكثر اوقات رو با هم سپري ميكرديم. مثل همه دوستي ها گاهي كدورت هايي اتفاق مي افتاد اما خيلي زود بر طرف ميشد. حالا تقريباً نيمي از اون گروه خارج ايران هستن و به نظر مياد امير هم رفتني باشه.
ديروز وقتي براي مهموني خداحافظي خونة امير بوديم، حس عجيبي داشتم. حسي كه دقيقاً نميدونم چي اما تركيبي از شادي و ناراحتي بود. حالا چند روزي بيشتر به رفتن امير نمونده و بايد بهترين استفاده رو از اين مدت ببريم.
اميرجان اميدوارم هرجا كه هستي موفق و سلامت باشي و در كنار خانوادت زندگي خوب و خوشي رو داشته باشي.
باربط: همين جا از زحمات خانم ص و ياسمين خواهر امير تشكر ميكنم. ديروز واقعاً براي مهموني امير سنگ تمام گذاشتن

۱۳۸۷ خرداد ۳۱, جمعه

بدون شرح


سريال فرندز، توصيف قهرمان مبارزه غير كنترلي در آمريكا

۱۳۸۷ خرداد ۲۱, سه‌شنبه

توفيق اجباري

بعد از يك ماه پر مشغله، ده روز مرخصي اجباري چقدر لذت بخشه. حالا فرصت خوبيه كه به "دوستان" و "گمشده" توجه بيشتري بشه

۱۳۸۷ خرداد ۱۹, یکشنبه

TOEFL

بالاخره شر اين تافل لعنتي هم كنده شد. خدا رو شكر نمره قابل قبولي هم دشت گرديد. كار اصلي تازه از امروز شروع ميشه

۱۳۸۷ خرداد ۱۳, دوشنبه

هنوز بدون نام

حكايت كسي كه فقط يه خواهر داشته و اون خواهر فقط يه بچه داشته كه اون بچه فقط يه دايي داشته و اون دايي فقط دو ساعته كه دايي شده، شده حكايت من. حس عجيبيه. تبريك به نوشين و تبريك به نيما
پ.ن. تا امروز بنابه دلايلي علي دايي بودم، از امروز دايي علي هم شدم

۱۳۸۷ خرداد ۷, سه‌شنبه

توجيه


ميگن عاشق نميتونه نقاط ضعف معشوق رو ببينه. با اين توجيه زنده باد فرانسه

۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۱, سه‌شنبه

LOST


ميبينيم

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۱, شنبه

فصل نحس


بعد از سوم شدن آرسنال در ليگ انگلستان در حاليكه در اول فصل شانس اول قهرماني بود، حذف زود هنگام سپاهان از ليگ قهرمانان آسيا در حاليكه پارسال نايب قهرمان شده بود، دوم شدن سپاهان در ليگ ايران در حاليكه تا روز آخر شانس اول قهرماني بود، حذف زود هنگام آرسنال از ليگ اروپا، باخت سپاهان به پگاه و حذف شدن در جام حذفي و عدم موفقيت تيري هانري در بارسلونا، صعود امروز سپاهان نوين به ليگ برتر مانند مرحمي بر زخم هاي اين فصل عمل نمود. اميد كه قهرماني فرانسه در اروپا، اين زخم را التيام بيشتري بخشد.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

تاريخچه يك فردوسي پور


سال 1374 گزارش فوتبال ها در اختيار اشخاصي بود كه دو دقيقه قبل از بازي به استوديو ميرفتن و با استفاده از كاغذ اسم بازيكنا شروع به گزارش ميكردن. بهروان، شفيع، كوتي و صالح نيا از اون جمله بودن كه گزارش هاي آخري به دل ميشست. با ورود جواد خياباني روند گزارش ها تغيير كرد و اطلاعات بود كه حرف اول رو ميزد. جمعه ها ساعت نه و نيم شب برنامه اي با اسم جهان فوتبال پخش ميشد كه فوتبالهاي زيبا و نسبتاً جديدي نشون ميداد و اطلاعات خياباني هم خيلي اون رو جذاب ميكرد. سال 1375 خياباني يك نفر رو به اين برنامه اضافه كرد تا زحمت جمع آوري و ارائة اطلاعات رو از دوشش كم كنه. اون كسي نبود غير از عادل فردوسي پور. جوون 20 ساله اي كه سرعت حرف زدن و صداي دورگش روي اعصاب قدم ميزد. مقدماتي جام 98 رسيد و فردوسي پور اين شانس رو پيدا كرد كه در كنار گزارش گر هاي باسابقه گزارش كنه. البته نه به صورت كامل بلكه قسمتي از هر بازي رو. جام جهاني 98 اولين حضور رسمي فردوسي پور جلوي دوربين بود و البته بازي هاي حساسي رو كه صداي خياباني از فرانسه نميرسيد رو هم گزارش ميكرد. بعد از اين مسابقات عادل طرحي رو به شبكة 3 داد كه در يك برنامة 90 دقيقه اي ليگ ايران رو بررسي كنه. اين برنامه بعد از سه قسمت پخش به اسم 90 مشهور شد و باعث محبوبتر شدن اون شد.

اضافات: فردوسي پور فارغ التحصيل كارشناسي ارشد دانشگاه صنعتي شريفه. پروژة ليسانسش در زمينة سيستم مديرتي باشگاه منچستر يونايتد بوده كه تصويب اون مدت زيادي طول كشيد اما بالاخره موافقت شد بعضي از ترم ها زبان تخصصي مهندسي صنايع ارائه ميده كه البته دانشجوهاش ادعا ميكنن كه اكثر وقت كلاس به بحث در مورد فوتبال ميگذره در زمان دانشجويي عضو تيم بدمينتون دانشگاه شريف بوده هنوز رسماً مشخص نيست طرفدار كدوم تيمه اما دوستانش ميگن روي برد پرسپوليس شرط بندي ميكرده. بين تيم هاي خارجي هم عاشق ليورپوله اختلاف مختصري بين او و خياباني وجود داره. هرچند هردو اين رو تكذيب ميكنن اما روابط سرد اونها اين شايعه رو قوت ميده بهترين دوستش مزدك ميزاييه عليرضا علي فر در مصاحبه با همشهري جوان ضمن اعلام اينكه فردوسي پور يكي از بدترين هاست گفت كه خودش و خياباني بهترين هستن. البته اين مسئله باعث ممنوع الگزارش (!) شدن عليفر براي مدتي بشه

۱۳۸۷ اردیبهشت ۹, دوشنبه

نایب قهرمانیه



تبريک به بروبچ سپاهان که از جون مايه گذاشتن
تبريک به افشين قطبی و کريم باقری که فقط اونها لياقت اين قهرمانی رو داشتن
تسليت به استيلی, شيث و نيکبخت که نتونستن تيم رو به هم بريزن
تبريک به داور که خيلی تلاش کرد به نفع پرسپوليس سوت نزنه اما نشد
تبريک به عادل فردوسی پور که لااقل ديروز يه پرسپوليسی تموم عيار بود
تبريک به فوتبال ايران که حالا ديگه بايد قطب جديد رو به رسميت بشناسه
و تبريک به همه طرفداران پرسپوليس به خصوص محسن, مهدی, مهران، نيما و بقيه

۱۳۸۷ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

ساعت كاري


پس از سپري شدن اولين روز كاري متوجه شدم كه آمار در مورد ساعات كاري مفيد ايرانيان در محل كار كمي خوشبينانه ميباشد

۱۳۸۷ فروردین ۲۷, سه‌شنبه

پيك

تبليغات تلويزيون سال 1374: آموزش گام به گام رياضي مخصوص امتحانات نهايي پنجم دبستان
سال 1376: پيك گلواژه، امتحانات نهايي سوم راهنمايي تخصص ماست
سال 1379: صد و بيست رتبة دو رقمي فقط در كانون فرهنگي آموزش
سال 1384: آموزشگاه عالي پارسه، كارشناس ارشد شويد
سال 1387: 35% تخفيف ويژة ثبت نام كلاس هاي آمادگي دكترا. در ماهان زود دير نميشود باربط: متولدين 60 تا 64 يه پيك جمعيتي رو تجربه كردن كه دليلش افزايش نفوس اسلام در زمان جنگ به دستور مقامات بود. دبستان هاي اين گروه اغلب سه نوبته بود و ثبت نام در مدرسه هاي دو نوبته به امداد غيبي احتياج داشت. افتتاح مدارس غير انتفاعي داخل هر كوچه اي هم ميراث ورود اين گروه به مقطع راهنمايي بود كه البته به دبيرستان هم كشيده شد. اما بعد از ديپلم مسئلة اشتغال حل نشدني بود. بنابراين دانشگاه آزاد با افزايش چند برابري ظرفيت مشكل رو حل كرد.
دو سال بعد ظرفيت كارشناسي ارشد همة دانشگاه ها به لطف دوره هاي شبانه دو برابر شد و اعتراضات اوليه به اين دوره ها هم نتيجه نداد چون خيلي از معترضين حالا خودشون دانشجوي نوبت دوم بودن
امسال اين گروه به مقطع دكترا رسيدن. تبليغات تلويزيون هم هر روز در چند نوبت اين كلاس ها رو تبليغ ميكنه. چهار سال ديگه با فارق التحصيل شدن آقايون و خانوماي دكتر برنامه چه خواهد بود؟
پيشنهاد تبليغات: دكتريد، كارگر شويد
سر كار گذاشتن شما تخصص ماست
كانون فرهنگي اشتغال (كلنگ چي)، بيست و پنج مرحله آزمون آزمايشي استخدامي

بي ربط:كارشناس محترم برنامة ويژة كنكور شبكه 3 با هيجان زدگي از آمار سال قبل نتيجه گرفت كه هركس اگر حداقل دو تست از هر درس بزنه توي دانشگاه سراسري قبول ميشه

۱۳۸۷ فروردین ۱۷, شنبه

ياد ياران

خبر خيلي كوتاه و در چند جمله منتشر شد (اينجا و اينجا). شايد توي كوي دانشگاه كسي خبر اخراج بچه ها رو اصلاً نشنيده باشه، اما همه از تغييرات به وجود آمده بعد از اعتراضات راضي هستن. اميدوارم براي دوستاي عزيزم كه عامل اصلي اين تغييرات مثبت بودن مشكلي پيش نياد

۱۳۸۷ فروردین ۹, جمعه

سرودهاي ملي ايران از ابتدا تا كنون

در تاريخ ايران 4 سرود به عنوان سرود ملي و رسمي كشور معرفي شدند كه اولين آن در زمان مظفرالدين شاه و آخرين آن در جمهوري اسلامي ساخته شد.
اول: اولين سرود ملي ايران با نام سلامتي شاه به دستور مظفرالدين شاه و با آهنگ سازي اركستر نظامي فرانسه ساخته شد. متاسفانه متن دقيق اين سرود در دست نيست اما در سال هاي اخير بيژن تراقي بنابه درخواست پيمان سلطاني (رهبر اركستر ملل ايران) ترانه اي جديد سرود و اين ترانه بر روي ريتم اصلي قرار گرفت.
ببينيد و بشنويد
دوم: در سال 1322 سرود شاهنشاهي ايران جايگزين سرود اول شد. در اين سرود دو بار نام نظام حاكم بر كشور، سه بار نام ايران و در آخر سرود هم خدا به عنوان نگهبان هميشگي ايران و ايراني معرفي شده است.
ببينيد و بشنويد
سوم: با انقلاب سال 57 طبيعتاً سرود ملي هم عوض شد. در اين سرود دو بار نام نظام حاكم، دو بار نام نظام سابق و دوبار نام ايران بدون پيشوند نوع نظام آورده شده. در آخر سرود هم خدا و قرآن به عنوان ياري كننده و حافظ ايران معرفي شده اند.
بخوانيد
چهارم: در سال 1372 اين سرود جايگزين سرود قبلي شد. در اين سرود يك بار نام نظام حاكم بر كشور و يك بار نام ايران همراه با پيشوند نوع نظام آورده شده است. مفاهيمي مثل امام و شهيدان جايگزين مفاهيم معنوي در سرود قبلي شد.
ببينيد و بشنويد

۱۳۸۷ فروردین ۷, چهارشنبه

عيدانه


اين عكس روز ششم فروردين 1387 رو در تقويم ايراني نشون ميده. اگه تولد زرتشت رو هم به اين مناسبت ها اضافه كنيم شايد يك روز بي سابقه در تاريخ باشه. به هر حال براي هر ايراني با هر اعتقادي دليلي براي خوش بودن وجود داره.

پس عيد همگي دوباره مبارك

۱۳۸۷ فروردین ۱, پنجشنبه

سال هشتاد و شش در پانزده نگاه

سال هشتاد و شش با تموم خوبيا و بدياش تموم شد به تاريخ پيوست. بعضي از اتفاقاتي كه به نحوي زندگي من رو تحت تاثير قرار داد به شرح زيره:
اول: ديد و بازديد عيد اگرچه مسئله تازه اي نبود، اما همچنان روي اعصاب من قدم ميزد. خيلي زجر آوره كه يك سري آدم تكراري صبح وعصر به مدت سيزده روز زيارت بشن.
دوم: فروردين- در يك سانحة ورزشي توي زمين واليبال دچار شكستگي پا شدم كه كلي حال داد. شايد به خاطر اين كه اولين تجربم بود. البته اين حادثه باعث شد يك سال از ميادين دور باشم.
سوم: امسال هم مثل سال هاي قبل تعداد زيادي دوست جديد پيدا كردم و تقريباً هيچ دوستي رو از دست ندادم. رابطم با خيلي ها صميمي تر شد و با چند نفر به سردي ميل كرد.
چهارم: تير- امتحانات پايان ترم با موفقيت به انجام رسيد. استاد الف رسماً حق من رو زير پاهاش له كرد، استاد صاد و استاد آ كاملاً عادلانه رفتار كردن و در مورد دكتر دال نظر خاصي ندارم، چون وقت نشد براي امتحانش بخونم، (البته نميدونم چه طوري نمرم خوب شد!!!). سه واحد سبك براي ترم سه موند و اصل درس ها پاس شد.
پنجم: مهر- پروژه رسماً شروع شد. بر خلاف پروژه ليسانس، به دليل حمايت كامل دكتر دال، هيچ مشكلي از لحاظ مالي احساس نشد. پس از پنج ماه سعي و تلاش، حدود 40 درصد كار پيش رفت كه به نظرم راضي كنندس.
ششم: آذر- گوشي موبايلم توسط يكي از دانشجويان محترم دانشگاه تهران به سرقت رفت. با توجه به علاقة شديدي كه به گوشيم داشتم مدتي طول كشيد تا اين شكست عشقي رو فراموش كنم.
هفتم: آذر- يك سيم كارت ايرانسل به طور موقت خريداري و مورد استفاده قرار گرفت. تنها مزيت اين مطلب دعاي خيري بود كه روانه اپراتور اول شد. اگر ده نفر ديگه مثل من ايرانسل رو نفرين كنن، امسال شاهد نابودي اون خواهيم بود.
هشتم: دي-
حسين بعد از يك سال و نيم به وطن بازگشت. همين مسئله باعث شد تا دو تا قرار شام با بچه ها تنظيم بشه. بچه هايي كه خيلي سخت ميشه اونها رو از خونه هاشون خارج كرد. اميدوارم امسال هم حسين دو سه بار بياد تا بتونيم به اين وسيله بچه هاي ديگه رو هم ببينيم.
نهم: دي- سه واحد باقي مونده هم به خوبي و خوشي پاس شد. نمره دكتر قاف راضي كننده بود، اما دكتر آ انصافاً حال داد.
دهم: بهمن- كوي دانشگاه سه روز آشفته رو پشت سر گذاشت. هرچند بخشي از درخواست هاي دانشجويان پذيرفته شد، اما به عنوان كسي كه از ابتدا در جريان امور بودم، انحراف اعتراضات از صنفي به سياسي برام دردناك بود.
يازهم: اسفند- براي بار هزارم پرزنت شدم. البته آنفولانزا باعث شد كه جلسه رو نصف ونيمه رها كرده به رخت خواب نقل مكان نمايم.
دوازدهم: اسفند- در آخرين روز كاري سال، يك اشتباه و يا بهتر بگم مرام و رفاقت باعث شد به طور موقت به آزمايشگاه ممنوع الورود بشم. به هر حال رفاقت هزينه داره.
سيزدهم: به همت دوست عزيزم
مسعود دوستاني رو ملاقات كردم كه از زمان دبيرستان خبري ازشون نداشتم. اگر بين بچه هاي دانشگاه هم يك نفر مثل مسعود بود چه حالي ميداد.
چهاردهم: اسفند- سيل پيام هاي كوتاه سال جديد از روزهاي آخر اسفند شروع شد. مثل هر سال اكثراً متن پيام ها تكراري بود، اما بعضي از دوستان هم ايده هاي جالبي رو استفاده كرده بودن. پيامي كه من براي دوستان فرستادم فقط دوتا آرزو بود كه از نظر من بهترين هاست. سلامتي و موفقيت
پانزدهم: ساعات رسمي يك ساعت تغيير كرد. بالاخره دولت با اكراه نظر كارشناسان رو قبول كرد هرچند
صحبت هاي الهام در اين مورد نشون داد كه همچنان مطالعه، كارشناسي و استفاده از تجربيات موفق هيچ جايي در دولت دكتر نداره. براي من كه با تاريك شدن هوا راندمان كاريم نصف ميشه اين تغيير كاملاً حياتي بود.
در آخر اميدوارم سال هشتاد و هفت سالي سرشار از موفقيت و سلامتي براي همه باشه

۱۳۸۶ اسفند ۲۵, شنبه

the kite runner

بالاخره قسمت شد و فيلم بادبادك باز به دستم رسيد. با توجه به تجربه تلخي كه با ديدن بعضي از فيلم ها بعد از خوندن كتابش به دست آورده بودم، انتظار بالايي از فيلم نداشتم. اما انصافاً فيلم خوبي از آب در اومده بود. بيشتر از همه بازي زيباي همايون ارشادي بود كه به دل ميشست و صحنه هاي فيلم برداري از بادبادك بازي هم كه فوق العاده بود. هر چند كه بخش هاي مهمي از كتاب به ناچار حذف شده بود، اما فكر ميكنم يكي از بهترين فيلم هاي ساخته شده از روي رمان باشه.
پي نوشت بي ربط: فيلم اخير مخملباف با نام فرياد مورچه ها نيز رويت شد. با اينكه از لحاظ موضوعي و روند فيلم مثل بقيه فيلم هاي خودش بود، اما هيچ وقت اون رو در يك جمع خانوادگي اكران نكنيد. از من گفتن بود

۱۳۸۶ اسفند ۱۶, پنجشنبه

ياد ايام

دلم هواي اون روزا رو كرده. دوستي هايي كه مث آب زلال بود. نميدونم به اقتضاي سن يا زمونه، چرا ديگه خبري از اون دوستي هاي بي ادعا نيست. حالا منفعته كه درجة دوستي رو تعييين ميكنه

۱۳۸۶ اسفند ۱۱, شنبه

فارسي در انگليسي

فهرستي از بيش از 60 كلمه انگليسي كه ريشه و يا كاربرد اصلي آنها در زبان فارسيه. البته متاسفانه كلمات با ريشه عربي بخش عمده اين ليست رو تشكيل ميدن
Source : Longman Dictionary

Admiral : from Arabic: amir-al- 'commander of the' (as in amir-al-bahr 'commander of the sea')
Alchemy: from Arabic: al-kimiya 'the alchemy'
Alcohol: from Arabic: al-kuhul 'the powdered antimony (= a type of metal)'
Algebra: from Arabic al-jabr 'the reduction'

Algorit
h m : from Arabic al-khuwarizmi, from al-Khuwarizmi 9th-century Iranian mathematician
Amber: from Arabic anbar 'substance obtained from the body organs of whales'
Assassin: from Arabic hashshashin 'one who smokes hashish (and then kills religious enemies)', from hashish
Aubergine: from Persian badingan
Azure: from Persian lazhuward
Bazaar: from Persian bazar
Borax: from Persian burah
Bronze: from Persian birinj 'copper'
Camphor: from Arabic kafur
Candy: from Arabic qandi 'covered with sugar', from qand 'sugar'
Carat: from Arabic qirat 'bean pod, small weight'
Caravan: from Persian karwan
Caravanserai: from Persian karwanserai, from karwan ( CARAVAN) + sarai 'palace, place for travelers to stay in'
Carmine: from Arabic qirmiz insect from which red color is obtained
Check: from Persian shah 'king'
Check mate: from Persian shah mat, 'the king is left helpless'
Cipher: from Arabic sifr 'empty, zero'
Coffee: from Arabic qahwa
Cummerbund: from Persian, from kamar 'waist' + band 'band'
Divan: from Persian diwan 'official book, council room, seat in such a room'
Elixir: Arabic al-iksir 'the elixir'
Genie: from Arabic djen
Gazelle: from Arabic ghazal
Giraffe: from Arabic zirafah
Henna: from Arabic hanaa
Hookah: from Arabic huqqah
Jackal: from Persian shagal
Jasmine: from Arabic yasamin
Jumper: from Arabic jubbah
Kabob: from Persian kabab
Kismet: from Arabic qismah 'share you receive by luck'
Lemon: from Arabic laymun
Lilac: from Persian nilak 'bluish'
Magazine: from Arabic makhazin, plural of makhzan 'storehouse'
Mohair: from Arabic mukhayyar 'choice'
Monsoon: from Arabic mawsim 'time, season'
Mosque: from Arabic masjid, from sajada 'to lie face downward'
Mummy: from Persian mum 'wax'
Orange: from Arabic naranj
Pajamas: from Persian pa 'leg' + jama 'piece of clothing'
Pistachio: from Persian pistah
Rook: from Persian rukh
Saffron: from Arabic za'faran
Scimitar: from Persian shimshir
Seersucker: from Persian shir-o-shakar 'milk and sugar'
Shawl: from Persian shal
Sherbet: from Persian sharbat
Sirocco: from Arabic sharq 'east'
Spinach: from Persian isfanaj
Sugar: from Persian shaker
Syrup: from Arabic sharab 'drink, wine, syrup'
Taffeta: from Persian taftah 'woven'
Talc: from Arabic talq
Tambourine: from Arabic tanbur
Tandoori: from Arabic tannur
Tariff: from Arabic ta'rif 'list of money to be paid'
Tarragon: from Arabic tarkhun
Typhoon: from Arabic tufan 'hurricane'
Zero: from Arabic sifr 'empty, nothing'

۱۳۸۶ بهمن ۲۳, سه‌شنبه

محمود متهم مي كند


سخنراني احمدي نژاد در ميدان آزادي چند لحظه قبل تموم شد و بازهم مطلب جديدي گفته نشد
حواشي:
بيشتر زمان سخنراني به انتفاد از منتقدين دولت و متهم كردن آنها به خيانت به كشور و مردم گذشت
پيشرفت هاي صنعتي كشور تماماً به نام دولت نهم ثبت شد و دولت هاي قبلي متهم به كمكاري شدند
ادبيات خاص سخنراني رئيس جمهور همچنان ادامه داشت. به طوري كه سوالات توسط او طرح ميشد و جمعيت به شيوة رايج در مدارس با بله و نه خير جواب ميدادند.
رتبه بندي علمي ايران در منطقه اعلام شد كه در تمام رشته ها اول بوديم!!! بنابراين نتيجه گيري شد كه از چشم انداز بيست ساله جلوتر هستيم.
احمدي نژاد منتقدين روابط خارجي دولت را ترسو و بزدل خطاب كرد. ضمن اينكه منتقدين سياست هسته اي هم به جاسوسي
متهم شدند
پ.ن: باور كنين كل يك ساعت سخنراني بيشتر از اين چهار خط نبود

۱۳۸۶ بهمن ۸, دوشنبه

روز سوم ناآرامي هاي کوي دانشگاه تهران


يکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 19: امروز 40 نفر از دانشجويان توسط نگهباني از کوي دانشگاه به بازداشتگاه منتقل شدند, اما بازهم تجمع ر‌‌اس ساعت و اين بار مقابل در جنوبي شروع شد. حضور نيروهاي امنيتي بسيار گسترده تر از روز قبل بود به طوري که اجازة شکسته شدن در داده نشد. البته در اطلاعيه هايي که صبح امروز منتشر شد بخشي از درخواست هاي صنفي دانشجويان از جمله برقراري سرويس تمام وقت مورد قبول واقع شد
ساعت 20: سنگپراني مجدداَ آغاز شده. تحمل نيروهاي ضد شورش تمام شده و به داخل کوي هجوم مي اورند. در اين بين حدود 5 دانشجو دستگير شده و بقيه عقب نشيني کردند, ضمن اينکه پليس به ساختمان جنوبي کوي هم خساراتي وارد کرد. بر روي ساختمان نيمه تمام مقابل کوي دوربين فيلمرداري نصب شده و بنابراين تمام دانشجويان جهره هاي خود را پوشانده اند.
ساعت 21: بالاخره نيروهاي امنيتي به خارج بازگشتند. خيابان خالي از پليس شده اما به نظر ميرسد که آنها در دانشکدة فني (جنوب کوي) مستقر هستند. نگباني در جنوبي خوابگاه با خاک يکسان شده.
ساعت 23: جمعيت به حدود 100 نفر کاهش يافته. چند نفر از اعضا ستون پنجم که در بين دانشجويان مشغول عکس برداري و فيلمبرداري بودند توسط دانشجويان دستگير ميشوند.
ساعت 24: بين دو دسته صنفي و سياسي دانشجويان اختلاف افتاده. گروه صنفي ادامه مراسم را به فردا شب موکول کرده اما هنوز حدود 20 نفر در حال شعار دادن هستند

۱۳۸۶ بهمن ۶, شنبه

گزارش از ناآرامي هاي دو روز گذشتة كوي دانشگاه تهران

جمعه 5 بهمن 1386
ساعت 12:30 بعد از ظهر: بوي عجيبي از داخل سلف ناهار خوري به مشام ميرسد. گمان ميرود كه يكي از گربه هاي خوابگاه جان خود را از دست داده است. اما با گرفتن غذا مشخص ميشود كه اين بو مربوط به غذاست. هيچكس پاسخگو نيست. حدود 100 نفر در داخل سلف تجمع كرده اند و كوهي از برنج روي زمين درست شده.
ساعت 13:00 : دانشجويان به طرف در اصلي كوي حركت ميكنند. سرهنگ نيروي انتظامي لحظه به لحظه اخبار را از بيرون كوي مخابره ميكند.
ساعت 13:30 : در اصلي شكستني نيست. جمعيت به سمت در فرعي حركت ميكنند و بالاخره شكسته ميشود. خيابان اميرآباد تصرف شده. نيروهاي امنيتي با كمترين تأخير ميرسند و خيابان بسته ميشود.
ساعت 14:00 : ديوار اول پليس ضد شورش تشكيل ميشود. جمعيت دانشجويان حالا به 300 نفر رسيده.
ساعت 14:30 : ديوار دوم پليس ضد شورش هم تشكيل شده. كوچة مقابل كوي پر از نيروهاي امنيتي است. با نزديك شدن پليس هاي موتورسوار جمعيت وحشت زده شده اما پليس با فاصله متوقف ميشود.
ساعت 15:00 : درخواست دانشجويان براي حضور رئيس كوي بي پاسخ مانده. شعارها كمي رنگ و بوي سياسي پيدا ميكند اما با هشدار جدي پليس مسئله حل ميشود. چند دانشجو نما قصد برهم زدن تجمع را دارند كه با ضرب و شتم سايرين مواجه ميشوند.
ساعت 16:00 : تجمع با شرط ادامه در روز بعد و با امضاي بيانيه توسط تك تك دانشجويان به پايان ميرسد. البته بيانيه كمي متفاوت با بيانيه هاي عادي بود. شكستن تمام شيشه هاي سلف، هزينة روز اول اعتراض!!!

شنبه 6 بهمن 1386:
ساعت 19 : دانشجويان دوباره جمع شدند. نيروهاي امنيتي گسترده تر از روز گذشته در بيرون كوي و دانشكدة تربيت بدني (روبروي كوي) حضور دارند و مانع از شكستن مجدد در هستند. سنگ پراني شروع شده و پليس عقب نشيني ميكند و اين به معني شكستن در است.
ساعت 20 : قمصري، معاونت دانشجويي دانشگاه تهران كه صبح امروز
در ايسنا تمام وعده هاي ديروز را تكذيب كرده بود، دوباره در حال وعده دادن است اما سود جنداني ندارد.
ساعت 21 : حلقة محاصرة پليس ضد شورش در حال تنگ تر شدن است كه اين مسئله با شعارهاي شديدالحن دانشجويان بر ضد نيروهاي امنيتي دنبال ميشود. تعداد دانشجويان حالا به 1000 نفر افزايش يافته.
ساعت 21:30 : دانشجويان ابتدا با درخواست و سپس با تحديد نيروهاي امنيتي به داخل كوي منتقل ميشوند اما قرار تجمع فردا شب گذاشته شده.
ساعت 22 : بيانية پاياني امشب كمي سختگيرانه تر از روز گذشته است. غارت انبار مركزي سلف غذاخوري. مشاهدات حاكي از غارت مواد غذايي به ارزش حداقل 5 ميليون تومان بود.

۱۳۸۶ بهمن ۵, جمعه

عليرضا عصار در سيما


عصر روز جمعه، عليرضا عصار پس از دو سال در شبكة سوم حاضر شد و به مدت حدود يك ساعت توضيحاتي رو در مورد مراحل توليد آلبوم آخرش در انگلستان و آلبوم هاي قبليش ارائه كرد. آخرين حضور عصار در تلويزيون مربوط به پيش از جام جهاني و حضور در برنامة نود بود.

حواشي: بر خلاف دفعات قبلي حضور عصار در شبكه سه، اين گفتگو زنده نبود

محمدرضا حسينيان و محمود محمدي مثل هميشه مجري گفتگو بودند

در موقع توضيح در مورد بعضي از ترانه هايي كه مضمون سياسي داشتن، برش هاي آشكاري مشاهده شد

در اين گفتگو هيچ اسمي از محمد اصفهاني و فواد حجازي برده نشد. عصار حدود يك سال با اصفهاني آهنگهاي دو صداي موفقي رو اجرا كرد اما بنابه دلايل مبهم اين همكاري ادامه پيدا نكرد. فواد حجازي هم بعد از هفت سال تنظيم براي عصار، در آلبوم آخر اون نقشي نداشت

بين برنامه تنها آهنگهايي با مضمون مذهبي پخش ميشد عليرضا عصار به پخش برخي تصاوير غير مرتبط بر روي آهنگهاش اعتراض كرد

عصار به صورت ضمني اعلام كرد كه تا عيد غدير سال ديگه به تلويزيون نمي ياد

۱۳۸۶ دی ۳۰, یکشنبه

تست هوش

ديشب حدود 3-4 ساعت مشغول حل اين سه تا معما بودم. انصافاً سوالاي قشنگيه. بد نيست روش وقت بذارين
سوال اول: معماي انيشتن
1- در يک خيابون 5 خونه وجود داره که با پنج رنگ متفاوت رنگ شدن.
2- تو هر خونه يه نفر با مليت متفاوت با بقيه زندگی ميکنه.
3- هر کدوم از 5 صابخونه يه نوشيدنی متفاوت, يه مارک سيگار متفاوت دوست داره و يه حيوون متفاوت تو خونه نگهداری ميکنه

سوال اينه که کی تو خونه ماهی نگهداری ميکنه با اين شرطها که:

1- انگليسه خونه اش قرمزه
2- سوئديه تو خونه سگ نگه ميداره
3- دانمارکيه چای دوست داره
4- خونه سبز رنگ سمت چپ خونه سفيده
5- صاحب خونه ی سبز رنگ قهوه دوست داره
6- کسی که سيگار پالمال ميکشه پرنده نگهداری ميکنه
7- صاحب خونه زرد رنگ سيگار دانهيل ميکشه
8- مردی که تو خونه وسطی زندگی ميکنه شير مينوشد
9- نروژيه تو اولين خونه زندگی ميکنه
10- مردی که بلندز ميکشه همسايه اونيه که گربه نگهداری ميکنه
11- مردی که اسب نگهداری ميکنه همسايه مرديه که دانهيل ميکشه
12- مردی که بلو مستر ميکشه آبجو دوست داره
13- آلمانيه سيگار پرنس ميکشه
14- نروژيه همسايه اونيه که خونه اش آبيه
15- مردی که بلندز ميکشه همسايه ای داره که آب مينوشد

سوال دوم:
يك بشكه آب 12 ليتري داريم و دو تا بشكة 5 و 8 ليتري خالي (جمعاً سه تا بشكه 12-8-5). حالا ميخوايم 6 ليتر آب توي بشكة 12 ليتري باقي بمونه و تنها وسيله هم همون دوتا بشكة خاليه و هيچ ظرف ديگه اي هم نداريم

سوال سوم:
10 تا صندوق سيب داريم. همة سيب ها 100 گرم هستن اما يكي از صندوقها همة سيب هاش 90 گرمن. با يك بار وزن كردن با يك ترازوي يك كفه صندوق مورد نظر رو پيدا كنيد.
وزن صندوق ها ممكنه فرق كنه اما وزن همة سيب ها 100 گرمه (به جز همون يه صندوق). حل كنين

در صورت حل همة سوالات به تنهايي، براي فرار مغزها آماده بشين!!!
Free counter and web stats