۱۳۹۰ آذر ۱۱, جمعه

ماه حرام

محرم رو از وقتی یادم میاد که توی تابستون بود. تلویزیون دو تا کانال بیشتر نداشت و تعطیل شدن همه برنامه‌ها رسماً تعطیلات تابستون رو به افسردگی می‌کشوند. از همون زمان از نظم گروهی خوشم میومد و به خاطر همین دسته‌های زنجیر زنی خیابونی رو با لذت نگاه می‌کردم و دقیقا از همون زمان این سوال برام مطرح بود که چرا ملت مسلمون توی این ایام به جای جشن، علم عزاداری بلند و زار زار به عاقبت به خیر شدن مرادشون گریه می‌کنن.
سال‌ها که گذشت، شدت افسردگی پذیری محرم هم کمرنگ‌تر شد. تلویزیون با گذاشتن میتی کومون توی روزهای عزاداری استارت زد و ماهواره و اینترنت هم راه رو ادامه دادن. حالا توی محرم دیگه خبری از اون افسردگی نیست، هنوز از نظم گروهی خوشم میاد، و هنوز اون سوال بچگی برام بی جواب مونده. اما یه چیز رو مطمئنم و اینکه احترام به عقاید دیگران اصلیه که زمان و مکان نداره، حتی اگه به نظر من زار زدن توی این روزها بزرگترین بی‌احترامی به همین روزها باشه.

۱ نظر:

  1. منم حسی غم انگیزو سنگینی از روزهای بچگیم نسبت به محرم دارم که همچنان همراهمه....و هیچ وقت فلسفه این مناسک رونفهمیدم

    پاسخحذف

Free counter and web stats