محرم رو از وقتی یادم میاد که توی تابستون بود. تلویزیون دو تا کانال بیشتر نداشت و تعطیل شدن همه برنامهها رسماً تعطیلات تابستون رو به افسردگی میکشوند. از همون زمان از نظم گروهی خوشم میومد و به خاطر همین دستههای زنجیر زنی خیابونی رو با لذت نگاه میکردم و دقیقا از همون زمان این سوال برام مطرح بود که چرا ملت مسلمون توی این ایام به جای جشن، علم عزاداری بلند و زار زار به عاقبت به خیر شدن مرادشون گریه میکنن.
سالها که گذشت، شدت افسردگی پذیری محرم هم کمرنگتر شد. تلویزیون با گذاشتن میتی کومون توی روزهای عزاداری استارت زد و ماهواره و اینترنت هم راه رو ادامه دادن. حالا توی محرم دیگه خبری از اون افسردگی نیست، هنوز از نظم گروهی خوشم میاد، و هنوز اون سوال بچگی برام بی جواب مونده. اما یه چیز رو مطمئنم و اینکه احترام به عقاید دیگران اصلیه که زمان و مکان نداره، حتی اگه به نظر من زار زدن توی این روزها بزرگترین بیاحترامی به همین روزها باشه.
سالها که گذشت، شدت افسردگی پذیری محرم هم کمرنگتر شد. تلویزیون با گذاشتن میتی کومون توی روزهای عزاداری استارت زد و ماهواره و اینترنت هم راه رو ادامه دادن. حالا توی محرم دیگه خبری از اون افسردگی نیست، هنوز از نظم گروهی خوشم میاد، و هنوز اون سوال بچگی برام بی جواب مونده. اما یه چیز رو مطمئنم و اینکه احترام به عقاید دیگران اصلیه که زمان و مکان نداره، حتی اگه به نظر من زار زدن توی این روزها بزرگترین بیاحترامی به همین روزها باشه.
منم حسی غم انگیزو سنگینی از روزهای بچگیم نسبت به محرم دارم که همچنان همراهمه....و هیچ وقت فلسفه این مناسک رونفهمیدم
پاسخحذف