1- نسل قبل، که صد البته منظور از "قبل" تجربه کنندگان انقلاب 57 است، تئوریهای خاص خود را در ذهن پرورش میدهند. حرکات انفعالی و انقلابی که چیزی جز تحمیل هزینههای فراوان به چندین نسل بعد نداشته از جملة این تئوریهاست. بنابراین لطفاً این دسته، چه از نوع گریخته به خارج از کشور، و چه از نوع عشق "اون خدابیامرز" داخلی که خود با تمام قوا نسخة نام برده را پیچیدند، فلسفههای تحریمی خود را به رخ ما نکشند.
2- دوستان خارج رفته، ترک وطن کرده، مغزهای فراری که به حق برای پیشرفت و زندگی بهتر، تصمیم دشوار مهاجرت را اتخاذ کردهاند، (با کمال احترام) دید مناسبی از سختیهای رفته بر مردم در 8 سال اخیر ندارند. مفهوم تبدیل درآمد ماهانه به یک سوم مقدار قبل و افزایش نجومی قیمتها و بیکاری و غیره، با خواندن اخبار خبرگزاریها و بی بی سی فارسی درک نخواهد شد. گوشت و پوست باید درگیر باشد به جای گوش. تئوریهای روشنفکری این دوستان درجای خود محترم، اما لازمة اصلی "لِنگ کردن" بودن در داخل گود است.
3- تئوری نیمه مازوخیستی "مشایی بیاد تا دیگه کار یکسره بشه" چندان جایی برای بحث نداشته و بیشتر یک فرار از عذاب وجدان ناشی از ناتوانی در اصلاح امور محسوب میشود.
4- انتخابات 92 قرار نیست تکرار انتخابات 88 باشد. نه از دید حاکمیت و هزینههای سنگین رفته در اولی، و نه از دید مردمی که امید تبدیل به یوتوپیای دموکراسی در یک شب را دارند. انتخابات 92 پتانسیل حماسه شدن ندارد، روز بعدش ایران تبدیل به سوئیس نخواهد شد و رفاه اقتصادی را در مویرگهای جامعه تزریق نخواهد کرد. انتخابات 92، یک لاتاری واقعی است، برای انتخاب بین شیب سقوط زیاد یا کم حتی با وجود احتمال تقلب، برای انتخاب همیشگی این ملت بین "بد" و "بدتر"، برای کمتر حساس شدن مقطع همیشه حساس کنونی با رأی به نامزدی که گذشتهاش قابل توجیه نیست، و شاید برای نجات میلیمتری ملت از بودنِ پیوسته درگوشة رینگ میادین داخلی و خارجی.