وقتی موقع انتخابات میرسید، تا حدود 20 روز قبل از اون هیچ احساس خاصی نداشتم. عملاً جو گرفتگی من از همون حدود 20 روز قبلش شروع میشد، حالا یا به دلیل رفتن توی ستاد خاتمی، یا تبلیغ برای تحریم، یا حضور در 12 هزارنفری سبز آزادی. اما مهم این بود که قبل از این 20 روز هیچ خبری نبود و همه چیز مثل حالت عادی پیش میرفت. امسال اما، یک تفاوت اساسی هست؛ یادم نمیاد تاحالا هیچ کانسپتی بیهودهتر و بی خاصیتتر از انتخابات این دوره سراغ داشته باشم. و مشخصاً منظور از کانسپت، تمام مفاهیم جاری در زندگی سی ساله فارغ از سیاسی بودن یا نبودن اونهاست. اما به قول دوستی، هنوز هم یه تیکه از وجودم روی پشت بوم و توی خیابونها و جلوی ساختمون 23 کوی به امید سر اومدن زمستون مونده و همچنان عذاب وجدان از تنفس در هوای آزاد در حالیکه ...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر