اخطار: این یک پست حسودانه است!
هرچند تقریباً میتونم به جرأت بگم هیچوقت حس خود عن پنداری نداشتم، اما با خودم که تعارف ندارم؛ همیشه از خیلی از دوستان دور و بری توی درس و مشق بالاتر بودم. البته دو گروه از این قاعده مستثنا بودن که گروه اول توی کنکور یا دانشگاه همیشه رتبههای تک رقمی میشدن و عملاً از دسترس من خارج، و گروه دوم همسطحهای خودم بودن و رقابت تنگاتنگ بعضی اوقات اونها رو بالاتر میبرد و بعضی اوقات من رو.
اگر این دو گروه کنار گذاشته بشن، بقیه با اختلافهای متفاوتی پایینتر از من قرار میگرفتن. اما حالا که به همین دسته نگاه میکنم، شرایط تحصیلی اکثریت قریب به اتفاق اونها از من بهتره. چه سری در این چرخش شگرف میتواند نهفته باشه؟!؟
البته بحث در مورد پاسخ سوال فوق از حوصلة این مکان خارجه، اما جواب تستی و تک کلمهای اون تنها یک چیز است و آن "پول". هرچند خیلی بیمعرفتی خواهد بود اگر تمام مشکلات به گردن این دوست عزیز انداخته بشه، اما از همون دوران کودکی "پول" به عنوان یک ترمز عمل میکرد. از تلاش بیش از حد برای قبول شدن در مدارس نمونه مردمی، تلاش برای رفتن به دانشگاه دولتی یا دورة روزانه، عدم امکان ادامه تحصیل در مقطع فوق لیسانس دانشگاههای خارجه به دلیل عدم ساپورت مالی، عدم شرکت در کنفرانسها و انتخاب تقریبی کارها بر اساس مبلغ دریافتی گرفته، تا همین مورد اخیر گرفتن پذیرش دکترای فول فاند از کانادا و رد اون به خاطر عدم کافی بودن برای زندگی دو نفر، همه و همه از جمله مواردیست که شاید اراده و تلاش و همت خودم هم توی اون نقش داشته، اما با مقایسه با دوستانی که روزگاری قبول شدن در رشتة آبیاری گیاهان دریایی دارغوزآباد هم براشون آرزویی دست نیافتنی بود و الان به لطف فایننشیال ساپورت پدرجان در فلان یونیورسیتی ینگه دنیا در حال گذران روزگار هستن متهمی غیر از همون متهم ردیف اول باقی نمیگذاره.
سی سال با این درد ساختیم، بقیهش رو هم میسازیم. به قول هیچکس "دلیل گردش زمین نیس جاذبه، پوله که زمینو میچرخونه، جالبه!". ما که نداریم، ما که در این مرز پرگهر کارمندیم و حقوق بگیر، ما که ادعای تخصص توی کارهایی داریم که در این چاردیواری دوزار هم براش پول نمیدن، نمیچرخیم نتیجتاً!
آدم حسودی هستم؟ نمیتونم موفقیت بقیه رو ببینم؟ برای خودم هم نمیتونم دردِ دل کنم؟ اینجا اگه به درد خالی کردن خود آدم نخوره، به درد هیچی نخواهد خورد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر