روزگاری نه چندان دور، یک تئوری کاملاً معتبر ارائه دادم که طبق اون نظریه، جمع جبری زندگی حقیقی و مجازی هر شخص عددیست ثابت! بر طبق اون نظریه، کم پیدا شدن در مجامع و محافل مجازی دلیل مبرهنی بر شدت گرفتن امور روزمره در عالم حقیقی بود و نشانهای بر رونق گرفتن زندگی! ریگادلس دِ فکت دَت این تئوری گویا فقط در مورد خودم به عینیت رسیده، اما به نظر تئوری بدی نمیاد. وقتی به گذشته وبلاگم در روزگار اوج "پست گذاری" نگاه و شرایط روحی و جسمی رو در کنار اون قرار میدم، تمایلی به بازگشت به اون دوران مشاهده نمیشه. دورانی بود که شاید نصیب نشدنش میتونه یک دعای خوب برای هر کس باشه.
از ناله در مورد اون دوران و آدمهایِ ... آدمهایِ ... آدمهاش – که صفتی برای اونها در نظر گرفته نشه بهتره- اگر بگذریم و مراتب شگرگزاری از دوران فعلی و آدمهاش رو هم به جا بیاریم، میرسیم به اوضاع و احوال این روزها ...
این دوران رو مثل همة دوران زندگیم میشه در "کار" و زندگی" خلاصه کرد با این تفاوت که رنگیتر و جالبتر از قبل بوده. مسافرتهای استانبول، باکو، تهران، شمال و مشهد که تلفیقی از مأموریت و تفریح و خانواده و کار بود هر کدوم تجربههای خوبی به شمار میرفت و دستاوردهای خوبی داشت. بورس رو جدیتر از قبل دنبال میکنم و از آماتور بودن تا حدودی خارج شدم. پذیرش کانادا هم با به دست آمدن چیزهای با ارزشتر رنگ و بوی خودش رو از دست داد و درخواست کنسل شدنش از طرف من ارائه شد. و "م" ...، "م" عزیز که در همین مدت کوتاه چنان وابستگیای بهش پیدا کردم که فکر نبودنش هم چندان قابل تحمل نیست.
زیاد صحبت به درازا انجامید، دوستانی که این مدت از نبودنم خبر گرفتن به شدت من رو شرمندة خودشون کردن، از همین جا دسبوس همشون هستم و با خوندنشون به یادشون میفتم.
فعلاً ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر