جدیداً، البته نه شاید زیاد جدید، نگاهم به اخبار خیلی بیتفاوت و بدون مسئولیت شده. یک روزهایی بود که کوچکترین حق کشی و ظلمی قلبم رو به تپش وا میداشت و تا مدتی دمق بودم که چرا کاری از دستم بر نمیاد. اما حالا، گلایههای مادر ستار، مرگ همسر و مادر پیمان، زندونیهای بیملاقاتی، 1000 و چند روز حصر و حبس، همه و همه، تنها واکنش من، پریدن روی خبر بعدی فیدلیه! یک جور فرار، یک جور روم رو از اون طرف کردن و رد شدن، یک جور اعتراف به اینکه ای آقا! قبلاً ثابت کردم اهل کوفه هستم، بالاتر از سیاهی که رنگی نیست، بکش بیرون بذار این دوزار وجدان باقی مونده برای روزهای پیری و کوری باقی بمونه ...
پیگیری
۶ سال قبل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر