۱۳۹۲ دی ۱۵, یکشنبه

Dexterized

اگر بخوام خیلی رمانتیک و احساسی به قضیه نگاه کنم، هر کدوم از سریال‌هایی که دنبال می‌کردم حکم یکی از بچه‌هام رو داشت. از فرندز و سه بار دیدنش گرفته، تا لاستی که عاقبت به خیر نشد و اون چندتای دیگه. این وسط اما "دکستر" فرزند خلفی بود برای وقت‌هایی که صرفش کردم. دکستر شد همون سریالی که من یک بخش از وجودم همیشه طلب می‌کرد، یک چیزی سبک‌تر از اسلشرهای هالیوودی و کمی "مردونه‌تر" از موارد دیده شده از جانب همه. دکستر همون شخصیتی بود که تعریف کردنش برای خیلی‌ها، اونها رو از تماشای سریال منصرف می‌کرد و من رو متهم به روان پریشی و خون طلبی!
دکستر هم تموم شد و خاطرات سه سال گذشته رو هم با خودش برد؛ سربازی، مشغول به کار شدن، عاشق شدن، فارغ شدن و ... خود دکستر دیدن حتی ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Free counter and web stats