كلاً نمي دونم چه حكمتيه كه يه چيزي پيدا مي شه كه آدم رو ناراحت كنه. تا چند ماه پيش بيكار بودنم رو مي ذاشتم به حساب خنگي خودم و بُرخوردن بين يه عالمه آدم كله گندة علمي كه "نخبه" ميگن بهشون. بعد كه كار پيدا شد و رفتم سر كار، قاعدتاًً بايد مورد خاصي باقي نمي موند. اما ديدن همون نخبه ها، در حاليكه ترجيح دادن كه توي مملكت خودشون دنبال كار بگردن و آويزون باشن تا اينكه برن توي يه كشور ديگه واقعاً جانفرساس.
ممدرضا و مونا دوتا از پر انرژي ترين بچه هاي دانشگاه بودن كه الان از اون همه انرژي چيزي توي صداشون باقي نمونده. بلاتكليفي و بيكاري، مقوله هايي نيستن كه انتظار داشته باشيم انرژي اي باقي بذارن!
.
.
اشتراك فيد مخفيگاه آزادي
ممدرضا و مونا دوتا از پر انرژي ترين بچه هاي دانشگاه بودن كه الان از اون همه انرژي چيزي توي صداشون باقي نمونده. بلاتكليفي و بيكاري، مقوله هايي نيستن كه انتظار داشته باشيم انرژي اي باقي بذارن!
.
.
اشتراك فيد مخفيگاه آزادي
علی جون
پاسخحذفاین جا ، جای موندن که نیست
جمع کن بریم بابا
مریم
مقوله استاد، نه معقوله!!
پاسخحذفجسارتا البته!