فارغ از هپی اِند شدن داستان بعضی وقتها به این فکر فرو میرم که اون چیزی که به عنوان عدالت الهی ازش اسم میبرن چجوری قابل تعریف خواهد بود با تمام تفاوتهایی که بین زندگی آدمها و شرایط و ابزار رسیدن به موفقیتشون وجود داره.
۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه
این یک داستان واقعی است
حسن آقا، از اقوام بابا، آدم به شدت سادهای بود که بعضی وقتها ساده بودنش با بیماری اشتباه گرفته میشد. با تلاش بابا، حسن آقا توی کارخونة یکی از اقوام به عنوان کارگر مشغول به کار شد. روزی از روزها فامیل کارخونه دار به بابا زنگ زد که گویا پسر حسن کنکور داده، اما حسن میگه "بش گفتم اگه فقط اصفهان قبول بشی می تونی بری و این حالا یه شهر دیگه قبول شده. منم بش گفتم که بشین یکسال دیگه درس بخون تا بتونی قبول بشی". ساعتی نگذشته بود که بابا خودشون رو جلوی خونة حسن گذاشتن. "پسرت چی قبول شده؟" بابا پرسیده و جواب شنیده بودن "نمیدونم، اما یه شهر دیگه س". "بش بگو بیاد دم در" و بعد از اومدن پسرک "رتبه ات چند شده محمد؟". نکتة جالب کل ماجرا از جواب محمد به سوال شروع شد. "37، برق تهران (منظورش شریف بود) قبول شدم، مهلت ثبت نامش تا امروز بود که بابا نذاشت، ایشالا سال دیگه!" کمتر از یک ساعت بعد، بابا محمد و حسن رو از ترمینال راهی تهران کردن و در طول روز بعدش تلفنی پیگیر ماجرا شدن. محمد الان دکترا میخونه و حسن هم خوشحاله که یک سالی هست دست محمد توی یک شرکت به عنوان "کارمند" بند شده!
۱۳۹۰ مهر ۲۸, پنجشنبه
به من شلیک نکن
دیکتاتورها زندگی خوبی رو تجربه میکنن، قدرت بی حد و حساب اونها رو به شدت ارضا میکنه و شدت ارضا شدن به حدی هست که برای حفظ اون حاضر به کشتن و بستن و تجاوز کردن و شکنجه باشن. دیکتاتورها، نگاهشون به ثروت از چارچوب قدرت عبور میکنه و بنابراین مشکلی در مایه گذاشتن از اولی برای حفظ دومی نمیبینن. قانون نانوشتهای اما میگه، پایان دیکتاتورها دردناک، حقارت آمیز و عبرت آموزه. حالا تو خواه از پایانش پند بگیر و خواه ملال. ره درازست و قلندر بیدار.
*عنوان: آخرین جملة منسوب به سرهنگ قذافی
*عنوان: آخرین جملة منسوب به سرهنگ قذافی
۱۳۹۰ مهر ۱۹, سهشنبه
29
"مرد متولد مهر: از ویژگیهای مرد متولد مهرماه مي توان، انصاف، متعادل، زن پرست، خوش سليقه و گاهي تنبل و بي اعتنا نسبت به زندگي را نام برد. اگر مرد متولد مهر در نزدیک خود دارید مي توانيد به خود بباليد كه هوشمند ترين مشاورين جهان را در جوار خود داريد، او مناسب ترين و منطقي ترين راه حل ها را براي مسائل شما پيدا مي كند، اما اين حرف مفهومش اين نيست كه به خواسته هاي كودكانه شما نيز جواب مثبت بدهد، در يك چنين مواردي او راه چاره خوبي عرضه مي دارد. مرد متولد مهر ممكن است دمدمي مزاج باشد و عادت او به استدلال و منطق چنان شديد و هميشگي است كه گاهي واقعا آدم را ديوانه مي كند، او حتي در امور عاشقانه نيز از منطق ودليل پيروي مي كند."
معمولاً طالع بینیها مزخرفترین نوع متون هستن که میشه برای قضاوت در مورد یک نفر ازشون استفاده کرد. آدم میتونه متولد مهر باشه، روز بیستمش به دنیا اومده باشه، سال 1362 زندگی رو رسماً شروع کرده باشه، اما در چارچوب هیچ طالع بینی قرار نگیره!
۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبه
خوابگاه پلیتکنیک، ورود ممنوع!
سال 82، خوابگاه همایونپور (شهدای فعلی) پلیتکنیک اسکان داشتم. فروشندة جدید خوابگاه پسری حدود 22 ساله بود که فارسی رو خیلی روان حرف میزد، اما معمولاً چیزی از حرف زدنش نمیفهمیدیم! روزهای اول توی همون اتاقک سردی که به عنوان فروشگاه ازش استفاده میکرد میخوابید، اما بعد از چند روز با خوشحالی تمام خبر از اسکانش داخل موتورخونة گرم خوابگاه داد. دو روز بعد، تشیع جنازة اون پسر به دلیل خفگی بدون هیچ سر و صدایی برگزار شد.
اسکان توی خوابگاههای پلیتکنیک برای بچههایی که به هر دلیلی ازجمله شبانه بودن یا داشتن سنوات بالا اجازة استفادة رسمی نداشتن، کاملاً مافیایی بود. کسایی که وضع مالی خوبی داشتن، غیر از اجاره بهای دو برابر حالت عادی، حدود 10 برابر همون مبلغ رو به رئیس خوابگاه زیر میزی می داد تا توی یکی از اتاقهای دارای ظرفیت اسکان پیدا کنه. اما حال و روز بقیه چندان طبیعی نبود؛ موتور خونه، نماز خونه، زیر پله، و کلاً جاهایی که حیوانات موذی هم به سختی برای زندگی به سمتش میرن جاهایی بود که انتظار ورودیهای جدید فاقد حق خوابگاه رو میکشید.
خبر فوت دانشجوی ارشد پلی تکنیک واقعاً ناراحت کننده بود، اما داشتن سابقة ذهنی این اتفاقات و جو کثیف امور خوابگاههای امیرکبیر مواردی بود که باعث نشد این حادثه امر غیر عادی برای من تلقی بشه. چرا مسئول اسکان بی اخلاقه، چرا ظرفیت پذیرش از ظرفیت دانشگاه بیشتره، چرا با وجود دونستن اینکه خوابگاه نمیدن بازهم به امید خوابگاه اونجا قبول میشن، چرا بعضی از خوابگاهها از محل زندگی حیوانات هم فجیعتره و هزاران چرای دیگه که مثل همیشه پاسخی با مضمون "خانه از پایبست ویران است" رو به ذهن ارجاع میده.
اسکان توی خوابگاههای پلیتکنیک برای بچههایی که به هر دلیلی ازجمله شبانه بودن یا داشتن سنوات بالا اجازة استفادة رسمی نداشتن، کاملاً مافیایی بود. کسایی که وضع مالی خوبی داشتن، غیر از اجاره بهای دو برابر حالت عادی، حدود 10 برابر همون مبلغ رو به رئیس خوابگاه زیر میزی می داد تا توی یکی از اتاقهای دارای ظرفیت اسکان پیدا کنه. اما حال و روز بقیه چندان طبیعی نبود؛ موتور خونه، نماز خونه، زیر پله، و کلاً جاهایی که حیوانات موذی هم به سختی برای زندگی به سمتش میرن جاهایی بود که انتظار ورودیهای جدید فاقد حق خوابگاه رو میکشید.
خبر فوت دانشجوی ارشد پلی تکنیک واقعاً ناراحت کننده بود، اما داشتن سابقة ذهنی این اتفاقات و جو کثیف امور خوابگاههای امیرکبیر مواردی بود که باعث نشد این حادثه امر غیر عادی برای من تلقی بشه. چرا مسئول اسکان بی اخلاقه، چرا ظرفیت پذیرش از ظرفیت دانشگاه بیشتره، چرا با وجود دونستن اینکه خوابگاه نمیدن بازهم به امید خوابگاه اونجا قبول میشن، چرا بعضی از خوابگاهها از محل زندگی حیوانات هم فجیعتره و هزاران چرای دیگه که مثل همیشه پاسخی با مضمون "خانه از پایبست ویران است" رو به ذهن ارجاع میده.
اشتراک در:
پستها (Atom)