یکی از موقعیتهایی که همیشه دلم میخواست توی اون قرار بگیرم و ریاکشن خودم رو بررسی کنم، مماس شدن با مرز مرگ و زندگی بود که به حمدالله این ناکامی هم مرتفع و این تجربة گرانقدر در روزهای آخر سال عجیب و غریب نود و یک حادث گردید! اما نکتة فوق العاده جالب و غرور آفرین از نظر خودم، برخورد کاملاً "کول" در جریان این قضیه ماکزیمم 30 ثانیهای بود، به طوریکه وقتی رانندة تازه از خواب بیدار شده با وحشت سعی در کنترل چرخشها و و بالا و پایین پریدنها و تکونهای شدید ماشین رو داره و همکار 45 ساله هم که به اندازهای ریشه در این دنیا دوونده که مثل بچهها جیغ بکشه و کار دیگهای از دستش بر نیاد، من فقط نشسته باشم و به حرکات این دو نفر بخندم. امروز روزی بود که لااقل برای خودم اثبات شد مردن یک امر کاملاً عادیه، حتی اگر تا نزدیکیهاش بری فقط با مقداری کوفتگی برگردی.
پیگیری
۶ سال قبل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر