۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

تخته سياه

صفر- نوشين اولين معلمم بود. به لطف 2 سال بزرگتر بودنش خوندن و نوشتن رو توي 6 سالگي ياد گرفتم تا كلاس اول عملاً تبديل به كلاس كمك آموزشي بشه.
1- خانوم شيرازي رو خيلي دوست داشتم. اولين معلم مدرسم بود و معلم كلاس اول هم خود به خود از ياد نميره، چه برسه به اينكه كلي هم مهربون باشه.
2- از خانوم سلطاني، خانوم رضايي و خانوم صبور هم غير از خوبي چيزي نديدم. سمبل معلم هايي كه در چارچوب كاري خودشون كاملاً وظيفه شناسن.
3- كلاس پنجم، خانوم ارشادي، كسي كه هنوز هم يكي از الگوهاي من توي زندگيه. وقتي سر صف كلاس چهارم ازش سيلي خوردم فكر نميكردم كه سر كلاس پنجم عاشقش بشم و تا سال ها بعد هم اين عشق ادامه پيدا كنه. من كه مدت هاست نديدمش، اما مامان رو چندبار توي خيابون ديده و حافظة خوبش رو به رخ كشيده.
4- همون كلاس پنجم، معلم قرآن، خانوم اسفندياري. اگر كسي ميخواد از دين و همه چي زده بشه كافيه سر كلاس سركار بشينه. رفتار عجيب اين خانوم شديداً مذهبي جايي رو براي دوست داشتن قرآن باقي نميذاشت.
5- راهنمايي و دبيرستان معلم هاي زيادي داشتم، اما آقاي شجاعي، معلم رياضي راهنمايي خاطره ش خيلي باقي مونده. هنوز وقتي دوستان قديمي رو ميبينم سراغش رو ميگيرم تا بلكه پيداش كنم و بهر ارز ادب شرف ياب. اما هنوز خبري نيست.
6- استاداي دانشگاه رو باهاشون خيلي راحت بوديم. اما هيچكدوم دكتر حلالي نميشه. كسي كه با تمام جدي بودن و نچسب بودنش، شديداً باهاش حال ميكردم.
روز معلم امسال هم گذشت. هميشه صبر و حوصلة معلم ها و مظلوم بودنشون برام قابل تحسين بوده و سوال بدون جواب، كه كسي كه حقوق ماهيانش نصف اجارة خونه ش هم نيست چطور ميتونه شغل انبيا رو بدون دغدغة فكري به خوبي انجام بده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Free counter and web stats