رسم رايج توي شركت هاي دولتي باعث شد كه من عملاً به چوب دو سر فلان تبديل بشم. از يك طرف مديران بخش خصوصي براي مأموريت خارجي انتظارات بالايي داشتن و در عمل مأموريت تبديل شد به كار كردن از صبح تا شب، و از طرف ديگه عوام الناس با شنيدن خبر اين سفر چشمكي روانة صورت مي كردن وعشقهاي نكرده روبراي من متصور مي شدن. من هم كه توي دنياي حقيقي توفيقي در توجيه كردن گروه دوم حاصل نكردم درهمين جا اعلام مي كنم كه آقا، ما رفتيم چين، تجربة خوبي بود، خيلي چيز ياد گرفتم، اما خبري از خوشگذروني نبود. كار، كار و فقط كار.به زودي هم در اين مكان سفرنامه نصب خواهد شد.
با تشكر!
* عنوان از وبلاگ دوستي كه مي خوانمش
پیگیری
۶ سال قبل
ب ب رسیدنبه خیر
پاسخحذفمنتظر نصب خواهیم ماند :ی