۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

همسايه ها

چند وقت پيش به خاطر كار پيش اومده توي نظام وظيفه، احتياج به اين شد كه مأمور بياد و از چهارتا از همسايه ها استشهاد جمع كنه. وقتي سركار استوار اومد سخت ترين سوال ممكن رو از من پرسيد: "چهارتا از همسايه ها كه خوب ميشناسيشون رو زنگشون رو بزن". و من بعد از اينكه نگاه سفيهانه اي كردم مستقيم رفتم پيش مامانم تا بلكه فرجي بشه. مامان هم سه تا از همسايه ها رو معرفي كردن و يكي هم نشناخته امضا كرد تا قضيه حل بشه.
فكر نميكنم تو جامعه امروز وضع كسي از من بهتر باشه. همسايه هاي ديوار به ديواري كه تا چند وقت پيش از فاميل هم به هم نزديك تر بودن، الان فرسنگ ها با هم فاصله دارن و حتي اسم هم رو به زور بلدن. شايد اين يكي از عوارض جانبي پيشرفت و ماشينه شدن و مجازي شدن روابط توي جامعه باشه، اما نميشه تأثير مثبت روابط نزديك گذشته بر زندگي رو ناديده گرفت. يه قانون نانوشتة كلي ميگه كه براي به دست آوردن يك چيز، بايد چيز ديگه اي رو از دست داد. اما بايد ديد كه در اين بين دستاورد مثبت بوده يا منفي و اگر منفي بوده باشه .... ، يكي به منفي هاي پر شمارمون اضافه شده!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

كُري

در اينكه پرسپوليس و استقلال پر طرفدارترين تيم هاي ايرانن هيچ شكي نيست. اما تعداد طرفدار نه تنها دليلي بر بهتر بازي كردن، كه نشان دهندة حرفه اي بودن تيم هم نميتونه باشه. عدم ثبات مديريت، حيف و ميل كردن بودجه در خريد بي برنامة بازيكن و مربي، نداشتن چارچوب مدون باشگاهي، نداشتن تيم هاي پاية فعال، مصرف گرا بودن در استفاده از بازيكنان و هزار نمونة ديگه دليلي بر دور بودن اين دو تيم از شرايط حرفه اي داره.
اما نكتة جالب در مورد طرفداران آبي و قرمزه. هواداران محترم وقتي تيم خودشون موفق نباشه، دوست ندارن موفقيت هيچ تيم ديگري رو ببينن. خوشحالي عجيب استقلالي ها از پيروز شدن پرسپوليس بر سپاهان و قهرماني در دو فصل پيش، برق چشمان طرفداران از عدم نتيجه گيري سپاهان در دور اول ليگ آسيا، بدگويي از ساكت در ملا عام! و ... نشون دهندة فاصلة هواداران از شرايط حرفه اي داره.
بد نيست دوستان پر شمار طرفدار نما با چشم باز موفقيت هاي قطب هاي فوتبال ايران، سپاهان و ذوب آهن رو نگاه كنن و به احترام اين دو تيم كلاه از سر بردارن!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه

كمپين

وبلاگ نويسان محترم، لطفاً جهت نشان دادن اقتدار و زدن تو دهني به فيل.تر كنندگان بي خرد، هر چه سريعتر اقدام به به روز كردن وبلاگ خود به وسيلة ايميل يا هر وسيلة ديگر نماييد.

با تشكر

ترك

فرستادن اون پيامك كذايي خيلي سخت و عذاب آور بود. تا جايي كه تونستم خلاصه ش كردم. "خداحافظ، براي هميشه". همين سه كلمه كارايي كافي رو داشت!  

۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه

آسمون يكرنگ

هميشه عادت داشتم كارهام رو با برنامه ريزي انجام بدم. براي كارهايي كه در اختيار خودم بود از مدت ها قبل پيش بيني هاي لازم انجام ميشد تا موقع رسيدن لحظة موعود كار خاصي نداشته باشم و بدون استرس مورد حل بشه. كارهايي هم كه به نحوي با نفر دوم درگير بود عذاب آور ميشد. مملكت ما به تبحر در برنامه ريزي معروفه و همين مسئله كار رو براي من سخت ميكرد.
وقتي قضية رفتن پيش اومد، خيالم راحت بود كه اونطرفي ها كارشون در اين زمينه درسته و ميشه اميدوار بود برنامه ها به درستي پيش بره. اما وقتي قضية نرفتن پيش اومد فهميدم آسمون همه جا همين رنگه. با اين تفاوت كه طرف خارجي بعد از به هم زدن يك پروسة چند ماهه و به فنا دادن تمام كارهاي انجام شده، نامه اي سرشار از معذرت خواهي نوشته و آخرش هم حلاليت طلبيده!
پس، فعلاً خدمت به مملكت رو عشق است !

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

وداع متفاوت

توی زندگی خداحافظی های زیادی رو تجربه کردم. ترک دوستان در مقاطع مختلف مدرسه، ندیدن دوستان 4 ساله لیسانس، دل کندن از دوستان 2 ساله فوق، خداحافظی از یار غار در فرودگاه، دوری از خانواده و ... همه شاید جزو سخت ترین لحظات به حساب بیان. اما امروز قضیه فرق داشت. 100 نفر آدم که به لطف باورهای قدیمی حالا مرد شده بودن میخواستن از هم جدا بشن، روزی که سختی های 2 ماه زندگی در کنار هم باعث شده بود براش لحظه شماری بکنن. اما موضوع کاملاً عوض شد. بغض گلو اجازه تموم کردن جملات خداحافظی رو نمیداد. تصاویر دوستان هم خدمتی موج دار به نظر میرسید. فرمانده سخت گیر خودش را قایم کرده بود تا بچه ها اشک چشمهاش رو نبینن و من که هر چی به آخر نزدیک تر میشدم توی گلوم سنگین تر میشد و در نهایت خداحافظی از ناربه بغضم رو برای بار دوم در طول زندگی شکوند.
تجربه عجیبی بود. دیدن آدم هایی که با تمام غرور و تعصبی که داشتن،به خاطر جدا شدن از یک دوست فقط 2 ماهه زار زار گریه میکردن نمیتونه تجربه جالبی نباشه. به قول کوشا اگه با دوستت تفریح کنی، هیچوقت باهاش صمیمی نمیشی، اما اگه با هم سختی ببینین همین دو ماه برای یک عمر دوستی کافیه

۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

بین راهی

1- فقط سه روز مونده. زورای آخرش رو هم با موفقیت در حال پشت سر گذاشتنم.
2- دفتر خاطراتی که به هم خدمتیا دادم رو با قول اینکه تا آخر دوره نخواهم خوند ازشون پس گرفتم. جمله یکی از بچه ها جالب بود که نوشته بود به خاطر نگهبان شدن توی عید من رو تا آخر عمر نخواهد بخشید!
3- بازهم از پادگان دودر کردم و خودم رو به کوی رسوندم. دل کندن از عشق قدیمی هم به سختی دل کندن از کوی برام نبود.
4- گوشه گیر شدن رسول و قبض های موبایلش خبر از شروع یک عشق رو برای هم اتاقی 3 ساله میده. هرچند از دید من عاشق شدن راندمان کار مفبد رو پایین میاره و کلاً چیز مزخرفیه, اما امیدوارم لااقل با چشم باز جلو بره.
5- روانشناسا میگن انجام دادن یک کار مشخص به مدت طولانی باعث افت آیکیو میشه. جمله علی در مورد مسلمان نبودن کسی که دو روز مشابه داره هم در همین راستا به نظر میرسه. بر این اساس خدمت مقدس باعث انجماد فکری و افت کیفیت نوشته های بی کیفیت این حقیر گردیده است.
6- دوستان وبلاگی, از اینکه دو ماهی میشه که بهشون سر نزدم رسماً عذر خواهی میکنم. امیدوارم با پایان خدمت همه چیز به حالت نرمال برگرده.
Free counter and web stats