۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

روزي روزگاري، طهران

به طرز مشكوكي همه چيز عالي بود. 48 ساعت سفر به پايتخت، ديدن دايي جان و خانواده، صرف شام با مجيد، نسترن، فريال، مسيح و سارا، كافي شاپ با مونا و خوشحال شدن از اينكه كار خيلي خوبي پيدا كرده، خوشحالي مشابه براي ممدرضا در حين شام به همراه دكتر، جلسة قابل قبول كاري و در نهايت ديدن اولين برف همه باعث شد كه صرف نظر از شرمندگي كنسل شدن قرار با سروي، 48 ساعت ايده آلي سپري بشه. به اميد تكرار اين روزها و افزايش طولش!

۳ نظر:

  1. همینو بگو
    داره خوش می گذره که اصلا نمی پرسی فلانی مردی؟ یا زنده ای؟

    مریم

    پاسخحذف

Free counter and web stats