الان که بر میگردم به یک سال گذشته نگاه میکنم، میبینم به صورت متناوب حالم خوب نبوده. بعضی از دلایل این بد بودنها برمیگرده به تصمیماتی که خودم برای زندگیم گرفتم و خیلی از اونها هم به تصمیماتی که بقیه برای من گرفتن و حتی من رو لایق این ندونستن که دلیلی برای این کارها و تصمیمات ارائه بدن! اما چیزی که مسلمه اینه که دو روز زندگی هم اگر بخواد به بد بودن بگذره که دیگه چیزی از اون باقی نخواهد موند. تجربیات این یک سال به جای خود، با ارزش و شاید حتی ناب؛ اما با تمام احترام به این یک سال، باید اون رو از تقویم زندگیم حذف کنم. روزهای بین بهمن 1390 تا دی 1391 (کارای خدا میشه سال 2012!) برای من حکم اون لحظات قبل از تحویل سال توی روز یکم فروردین رو داره که جزو جایی حساب نمیشه. یا شاید مثل لحظاتی از زندگی که انسان ممکنه کما رو تجربه کنه اما بعدترها چیزی ازش به یاد نمیاره.
از موفق شدن توی این کار اطلاع دقیقی ندارم، حتی نمیدونم ارتباطم با آدمهای این یک سال رو میتونم شیفت بدم به حالتی که قبل از اون داشتم یا نه، اما چیزی که برای خودم مهمه اینه که زندگی در جریانه و برنامههای آتی قطعاً مستقل از این بازة خاص خواهد بود.
سلام به همون زندگی قبلی که "تعقل" در تک تک تصمیماتم دخالت مستقیم میکرد و خداحافظ به حرکات "خرکی"ای که عقل از همون اول زیر حکم اون مهر عدم موفقیت زده بود اما یه حسی میگفت باید انجام بشه. و نهایتاً سلام دوباره به یک زندگی "علی" وار، دقیقا همون چیزی که به درست یا غلط همه علی رو با اون میشناسن.
از موفق شدن توی این کار اطلاع دقیقی ندارم، حتی نمیدونم ارتباطم با آدمهای این یک سال رو میتونم شیفت بدم به حالتی که قبل از اون داشتم یا نه، اما چیزی که برای خودم مهمه اینه که زندگی در جریانه و برنامههای آتی قطعاً مستقل از این بازة خاص خواهد بود.
سلام به همون زندگی قبلی که "تعقل" در تک تک تصمیماتم دخالت مستقیم میکرد و خداحافظ به حرکات "خرکی"ای که عقل از همون اول زیر حکم اون مهر عدم موفقیت زده بود اما یه حسی میگفت باید انجام بشه. و نهایتاً سلام دوباره به یک زندگی "علی" وار، دقیقا همون چیزی که به درست یا غلط همه علی رو با اون میشناسن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر