۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه

گزمه

چون اول اسفندالمبارك سنة يكهزار سيصد و هشتاد و هشت هجري فرا رسيد، شيخ را فرا خواندند از بهر خدمت به اسلام. پس وي پاي كوبان و سماع كنان زلف از ته بزد و ريش صحيحي گرويانيد و موشواره را آويزان نمود و بشتافت بر مكاني كه لايقان را لياقت باشد و بس. به ناگاه يكي از مريدانِ خُرد، بر او خرده گرفت به خاطر اين شعف، و قياس مع الفارقي نمود شيخ را با ساير مشمولان. پس همهمه اي پديدار آمد در نزد مريدان و عزمي هويدا گشت از بهر تأديب آن نادان بي خرد. اما نور معنوي شيخ بر جمع تابيد و پس از آرام نمودن، بيتي سرود تاريخ ساز:
سربازي غيورم، سرشار از غرورم، خدمت را چو بويم، بهر تو بگويم
غيبت را نشايد، خدمت را ببايد، مستي را چه داني، لجبازي نشايد

۶ نظر:

  1. سربازی شتری است که بر در هر خانه ای می خوابد...
    جدیدا همه دارن می رن. راستی خوب نوشته بودی.

    پاسخحذف
  2. لاي جمله هاي مامان و بابا و نقطه هاي تو خيال كردم نكند گوشمالي بلاي جمعي شده است اما انگار تو هنوز بر حذري...

    پاسخحذف
  3. من که همیشه سرباز بودم چی بگم رفیق...

    پاسخحذف
  4. آخی علی
    سربازی یه حسن داره ، اون هم این که تا آخر عمر یه چیزی داری تعریف کنی
    گاهی فکر می کنم مردها اگه نمی رفتن سربازی ، هیچ حرفی واسه گفتن نداشتن

    صدا

    پاسخحذف

Free counter and web stats