جدیداً به دو گروه از آدمها زیاد غبطه میخورم. اگر بخوام بهتر بگم، حتی در مقاطعی از زندگی شاید اونها رو تقبیح هم کرده باشم، اما زندگی توی این مملکت و با آدمهای این مملکت بهم یاد داده که هر چه بیشتر اخلاق و رفتارم به یکی از این دو گروه نزدیکتر باشه راحتتر گذران عمر خواهم کرد.
اولین دسته افرادی هستن که کلاً عقل رو بوسیدن و گذاشتن توی صندوق و روی اون هم 6 تا قفل زدن که خدای نکرده از آکبندی در نیاد. توی قشر سطح پایین جامعه زیاد از این دست موجودات یافت میشه. کسانی که کاری به کار اطرافیان و عواقب کار ندارن و فقط راحتی لحظهای برای خودشون مهمه، حتی اگر این راحتی در آیندة نزدیک برای اونها ایجاد مشکل کنه. البته "خر شدنهای رمانتیکی" رو هم میشه در همین دسته قرار داد.
دسته دوم بیشتر از اینکه بشه اونها رو آدم نامید، "ربات" هستن. این دسته همه چیز رو از سوراخ کوچیک عقل خودشون نگاه میکنن و اگر چیزی از اون سوراخ رد نشه پس قابل قبول نیست. بر خلاف دستة اول، بیشتر کسانی که ادعای روشنفکری دارن توی این دسته قرار میگیرن. غافل از اینکه توی زندگی خیلی از اتفاقات ممکنه بیفته که عقل برای اون توجیهی نداره، اما مصلحت آدم در انجام دادن اونه.
البته من هیچوقت ادعای روشنفکری نداشتم، اما همون حس پرفکشنیست بودنم باعث میشه که لااقل از بیرون همه من رو توی دسته دوم قرار بدن هر چند که واقعاً اینطور نیست. و این هم یکی دیگه از چیزهاییه که زندگی به من یاد داده و اون اینکه کوچکترین ارزشی برای حرف بقیه قائل نباشم. نکتة مهم برای من دریافت ضربههای جبران نشدنی از آدمهای هر دو گروهه که مشکلات زیادی رو به وجود آورده در حالیکه برای شخص ضربه زننده حتی خیلی "کول" بوده و همین مسئله باعث همون "غبطه" خوردن خط اول شده. واضحه که وارد شدن به این گروهها بستگی به تاریخچة زندگی و تربیتی هر شخص داره، اما هیچ کاری با تلاش غیر ممکن نیست، حتی اگر در این حد دور از دسترس به نظر بیاد.
اولین دسته افرادی هستن که کلاً عقل رو بوسیدن و گذاشتن توی صندوق و روی اون هم 6 تا قفل زدن که خدای نکرده از آکبندی در نیاد. توی قشر سطح پایین جامعه زیاد از این دست موجودات یافت میشه. کسانی که کاری به کار اطرافیان و عواقب کار ندارن و فقط راحتی لحظهای برای خودشون مهمه، حتی اگر این راحتی در آیندة نزدیک برای اونها ایجاد مشکل کنه. البته "خر شدنهای رمانتیکی" رو هم میشه در همین دسته قرار داد.
دسته دوم بیشتر از اینکه بشه اونها رو آدم نامید، "ربات" هستن. این دسته همه چیز رو از سوراخ کوچیک عقل خودشون نگاه میکنن و اگر چیزی از اون سوراخ رد نشه پس قابل قبول نیست. بر خلاف دستة اول، بیشتر کسانی که ادعای روشنفکری دارن توی این دسته قرار میگیرن. غافل از اینکه توی زندگی خیلی از اتفاقات ممکنه بیفته که عقل برای اون توجیهی نداره، اما مصلحت آدم در انجام دادن اونه.
البته من هیچوقت ادعای روشنفکری نداشتم، اما همون حس پرفکشنیست بودنم باعث میشه که لااقل از بیرون همه من رو توی دسته دوم قرار بدن هر چند که واقعاً اینطور نیست. و این هم یکی دیگه از چیزهاییه که زندگی به من یاد داده و اون اینکه کوچکترین ارزشی برای حرف بقیه قائل نباشم. نکتة مهم برای من دریافت ضربههای جبران نشدنی از آدمهای هر دو گروهه که مشکلات زیادی رو به وجود آورده در حالیکه برای شخص ضربه زننده حتی خیلی "کول" بوده و همین مسئله باعث همون "غبطه" خوردن خط اول شده. واضحه که وارد شدن به این گروهها بستگی به تاریخچة زندگی و تربیتی هر شخص داره، اما هیچ کاری با تلاش غیر ممکن نیست، حتی اگر در این حد دور از دسترس به نظر بیاد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر