۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

جنگ

زماني كه جنگ تموم شد 5 سال بيشتر نداشتم و بنابراين خاطراتم در اين زمينه جز چندتا تصوير محو از تاريكي هاي شبانه و چسب روي شيشه ها و آژير قرمز و دعاهاي مامانم توي پناهگاه تجاوز نميكنه. بعد از جنگ تمام تلاش مسئولين بر اين بوده و هست كه جنگ رو به عنوان دفاع "مقدس" نشون بدن. تا جائي كه به تئاتر عليرضا نادري با اين بهانه كه "تئاتر جنگه" نه "تئاتر دفاع مقدس" مجوز داده نميشه. هرچند قسمتي از جنگ همون رفتارهاي فرا زميني و مقدس بوده، اما بايد قبول كرد كه نمازهاي شب و دعاهاي كميل و ... نميتونن به تنهايي باعث پيروزي بشن.
يكي از فيلم هاي مورد علاقة من در زمينه جنگ، مزرعه پدري مرحوم ملاقلي پوره. فيلمي كه مسائلي رو نشون ميده كه در جنگ واقعي وجود داشته. زخمي هايي كه از ترس باقي گذاشته شدن در خاك دشمن زخم خودشون رو پنهان ميكنن، سربازهايي كه با تهديد فرمانده مجبور به پيش مرگ شدن براي سايرين ميشن، تجاوز عراقي ها به زنان جنوبي و ... گوشه هايي از واقعيات نشون داده شده در اين فيلمه كه در چارچوب دفاع مقدس نميگنجه.
شايد اگه از اول تمام جوانب جنگ نشون داده ميشد و رزمنده ها به عنوان موجودات فرا زميني معرفي نميشدن، الان نوع نگاه به اين انسان هاي فداكار و باغيرت فرق ميكرد. هرچند اتفاقات چند وقت اخير نشون داد كه آرمان هاي شهدا و رزمندگان چندان اهميتي نداره و چيزي كه اهميت داره فقط "بقا"ست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Free counter and web stats