۱۳۸۹ شهریور ۲۰, شنبه

واقعي

توي اتوبوس نشسته بود. رد شدن از قم نشون مي داد كه دو ساعت ديگه آرژانتين پياده مي شه. اين مدت رو فرصت خوبي براي خواب ديد و چشماش رو روي هم گذشت. با تكون هاي اتوبوس فهميد كه به شهر رسيده. بلند شد كه وسايلش رو جمع و جور كنه و آماده بشه برا پياده شدن، كه لپ تاپش رو پيدا نكرد. خيلي گشت، خبري نبود. به راننده كه گفت، چرت و پرت گفتنش و تأييدهاي مسخرة شاگرد متهم رو معرفي مي كرد. بعد از نا اميد شدن از كمك هاي راننده، پليس رو تنها مرجع مورد اعتماد تشخيص داد. به محض پياده شدن، توي همون آرژانتين، رفت پيش پليس آگاهي. اما جواب پليس جالب بود؛ جرايم داخل اتوبوس به ما مربوط نيست. پسرك در حالي كه يه سوال بي جواب توي ذهنش بود، از دفتر آگاهي بيرون اومد و بي خيال لپ تاپ شد.
" پليس ايران غير از كتك زدن مردم به چه دردي مي خوره؟ "
.
.
اشتراك فيد مخفيگاه آزادي

۲ نظر:

Free counter and web stats