۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

دور باطل

تعداد اعضاي شوراي نگهبان = 12

تعداد اعضاي تعيين شده توسط رهبر = 6

تعداد اعضاي تعيين شده توسط رئيس قوه قضائيه =6

نحوه تعيين رئيس قوه قضائيه = رهبر

نتيجه رياضي: شوراي نگهبان = رهبر

برگزار كننده انتخابات = وزارت كشور + شوراي نگهبان

وزارت كشور = دولت فعلي

شوراي نگهبان = رهبر

رهبر = تأييد انتخابات يك روز بعد از راي گيري

نتيجه رياضي: تأييد نهايي انتخابات

نتيجه گيري منطقي: كي اميد داشت كه شوراي نگهبان انتخابات رو باطل كنه

نتيجه گيري احساسي: دم موسوي گرم

نتيجه گيري قانوني: تمام مراحل كاملا بر طبق قانون اساسي صحيح است

نتيجه گيري خانوادگي: زن و شوهر دعوا كنند، ابلهان باور كنند


مخفيگاه طرفداري ميكند

1- خدا روشكر انتخابات هم تأييد شد و مشخص گرديد كه زير سوال بردن صحت انتخابات تنها تراوشات ذهني يك مشت خس و خاشاك از خدا بي خبره كه عامل بيگانگان هستن و در لباس بسيج مردم رو ميكشن تا بسيج بد نام بشه. اونا حتي كليد پشت بوم پايگاه بسيج و چندتا مسجد رو از خارج با خودشون اوردن كه راحت تر بتونن بسيج رو بدنام كنن.

2- اگر دانشگاه تهران يك رئيس كاردان و لايق در تاريخش داشته باشه، اون كسي نيست به جز فرهاد رهبر. بعضي از اجانب ادعا ميكنن كه ايشون دستور حمله به كوي دانشگاه رو صادر كرده كه همه ميدونن كذب مطلقه. هيكچدوم از بچه هاي دانشگاه هم نميگن كه حتي عميد زنجاني از فرهاد رهبر بهتر بود. همه مدارك موجود اينو نشون ميده.

3- در زمان انتخابات عده اي شكرپراني كردند كه وزارت محترم كشور آرا رو نشمرده و خداي ناكرده انتخابات رو مهندسي كرده. بعد وقتي همون عده تيرشون به سنگ خورد و ديدن كه وزارت محترم كشور براي دقت بالاي كار حتي عددهاي اعلامي خودش رو تغيير ميده گفتن كه انتخابات بايد باطل بشه. اين عكس پاسخ دندان شكني به اين ياوه گويان ميده. در اينجا شخص زحمت كشي رو مشاهده ميكنين كه در حال شمردن اراي يكي از صندوق هاست. افرادي كه در اين صندوق راي دادن همگي آدم هاي منظمي بودن كه برگ راي رو تا نميكردن، خط يكساني داشتن و به دكتر راي دادن. خدا چطوري بايد معجزات خودش رو نشون بده ديگه من نميدونم.

4- دوستان طرفدار ميرحسين و همچنين بيگانگان عزيز لطف كنن پاشون رو از روي سيم اينترنت بردارن. انگشتشون رو هم اگه از SMS دوني وزارت مخابرات بكشن بيرون ممنون ميشيم.



۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه

جوابيه

دوست عزيزي با نام عجيب "اصلاح طلب فعال" لطف فرمودند و ضمن خواندن مطالب اين وبلاگ الكن نظر خود در مورد پست هاي مربوط به كوي دانشگاه را در زيل پست "معبد ماتم زده" درج نموده اند. در اين رابطه ذكر نكات زير ضروريست:

1- نگارنده از اينكه مطلب وبلاگش خوانده شده به شدت احساس شعف و شادماني نموده، در پوست خود نميگنجد.

2- بر اساس چشم انداز 20 ساله وبلاگ، اينجانب الزامي به اثبات گفته هاي خود ندارم. چون اين وبلاگ اساساً نه تنها خبرگزاري رسمي نيست، بلكه حتي خبرگزاري غير رسمي هم نيست.

3- نگارنده به درستي متوجه نشد كه كدام بخش از صحبت در مورد حمله به كوي دانشگاه به نظر دور از واقعيت ميرسد. از عكس هاي منتشر شده در خبرگزاري هاي مختلف و شبكه هاي برون مرزي صحت خبر قابل تأييد به نظر ميرسد. گويا دوستان "اصلاح طلب فعال" عزيز كه ساكن كوي دانشگاه هستند، جزو گروهي هستند كه شب قبل از حمله (با شنيدن شايعات مربوط به حمله) ترك كوي نموده اند كه كاري بس عقلايي و متين ارزيابي ميگردد.

در پايان ذكر اين نكته خالي از لطف نخواهد بود كه نه تنها در مدت 3 سال سكونت در كوي دانشگاه تهران، بلكه در مدت 26 سال سكونت بر روي اين كره خاكي، نه تنها چنين تهاجم وحشيانه اي توسط اينجانب مشاهده نشده، بلكه حتي مورد مشابه نيز به گوش نيمه شنواي بنده نرسيده است. با اين اوصاف "اصلاح طلب فعال" عزيز بسي خوش شانس بوده است كه يك روز اقامتش در كوي و همچنين خوش گذراني هاي گاه و بيگاه ايشان تصادفا با فاجعه 25 خرداد تلاقي نداشته است.



Prison Break

پس از رويت دنباله هاي ياران و گمگشدگان، و پس از وقفه اي 5ماهه، مجال آن شد تا فراريان از زندان را نيز دريابيم. اميد كه از اين دريافتن ملول نگرديم.

با ربط: متحرك نماهاي پارك جنوبي، خانواده دكتر سيمپسون! و مرد خانواده نيز به كودكان بالاي 18 سال توصيه ميگردد.

۱۳۸۸ تیر ۶, شنبه

معبد ماتم زده

اندر احوال شيخ ما آمده است كه چون هفته اي را در فسرده روحي به سر برد از غم دوستان، از گذران لحظات همي ملول گشت و در تفكر چاره اي بر آمد. آنگاه در معيت خاندانش اكناف شهر برگزيد از بهر هوايي روح افزا. پس چون دو روز برآمد به آدينه رسيد و غم آدينه شب وجودش تسخير نمود و راهكار را زايل. با خود انديشيد كه گر غم وجودش فراگرفته باشد، پس چون تواند نجات ماتمكده اش از بدي ها در حد توان ناچيزش.

دو بيتي مرتبط از شيخ:

چون در طلب شادي و عيشي
راهي شو و اكناف سفر كن
در ماتمكده گر از در اميد خبر نيست
بنشين به تعقل ز برش چاره طلب كن

بيت مرتبط ازشاعر شيراز:

اگر غم لشکر انگيزد که خون عاشقان ريزد
من و ساقي بهم سازيم و بنيادش براندازيم





۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

اعتراف سبز

خيلي خوب، قبول. ميتونيد فكر كنيد كه برديد. تبريك. اما اگه نميبرديد بايد شك ميكرديم. ريشه تمام تفاوت ما با شما فقط توي يك كلمه خلاصه ميشه: اخلاق. ما نميتونيم به كسي وقتي كه خودش نيس اتهام بزنيم. ما نميتونيم انتخابات رو به نفع خودمون مهندسي كنيم. ما نميتونيم رسانه ملي رو به نفع خودمون مصادره كنيم. ما كامران نجف زاده نداريم كه هر اراجيفي رو براي پول به هم ببافه. ما نيروهايي نداريم كه هم وطناي خودشون رو به باد كتك بگيرن. لباس شخصي هاي ما تفنگ دوربين دار ندارن كه قلب خواهراي بي گناه شما رو هدف بگيرن و حتي اگر هم داشتن اين كار رو نميكردن. ما از كشته شدن خواهر و برادرمون ناراحت ميشيم و اشك ميريزيم، اما شما ...

باشه، برد شيريني بود براي شما.استحقاق اين برد رو داشتين. اما يه نكته رو از ياد نبرين. "ما" اعتقاد داريم كه هر شكستي مقدمه پيروزيه و بازهم "ما" با هر اعتقاد و مذهبي كه داشته باشيم با گوشت و خونمون به اين جمله اعتقاد داريم كه مملكت رو شايد بشه با كفر اداره كرد اما با ظلم هرگز.

بي ربط: لعنت به تمام كسايي كه فرآيند مقدس "مهندسي كردن" رو براي اهداف شيطاني خودشون استفاده كردن. لااقل از4تا مهندس با سواد استفاده ميكردين كه انقدر سوتي ندن براي درست كردن 4تا عدد.



۱۳۸۸ خرداد ۳۱, یکشنبه

خروس بي محل

دوست ناشناخته اما احتمالا عزيزي با اين آدرس لطف فرموده اند و 8-9 پست آخر اين وبلاگ نوپا رو به صورت كاملا نعل به نعل به وبلاگ خود منتقل نموده اند. ضمن عرض تشكر از اين همه اظهار لطف و همچنين اجراي نصفه و نيمة قانون كپي رايت، برائت كامل خود را از رويداد پيش آمده اعلام ميدارم. اميد كه هر كس دستش توي جيب خودش باشه!

شنبه سياه

بغض سنگيني توي گلوم نشسته، هر كس رو آنلاين ميبينم ازش ميخوام براي مردم دعا كنه تا اتفاقي نيفته براشون. از رضا و مهران و محمد كه رفتن سمت آزادي خبري ندارم. صداي هليكوپتر يك لحظه قطع نميشه. بچه هايي كه از كارزار برگشتن ميگن آب جوش پاشيدن رو سر ملت وظيفة پرنده هاس كه بعدا معلوم شد آب جوش نبوده كه فوتش كني خوب بشي، سود سوز آور بوده كه شستنش هم وضعيت رو بدتر ميكنه. بينندة BBC كه از نزديك شاهد ماجرا بوده كشته شدن چند نفر رو تاييد ميكنه. اشكم سرازير ميشه. مهران پيداش شد. خدا رو شكر سالمه. فيلمي رو از اينترنت دانلود ميكنه كه شايد بشه سرآغاز جنبش آزادي خواهي دونستش. دختري كه حالا خواهر شهيد شدة همه مردمه و اسمش با پسوند آزادي تركيب قشنگي درست ميكنه. ديگه نفس كشيدن برام سخت شده. اخبار و فيلم هاي كشته ها و زخمي ها يكي يكي آپلود ميشه. رضا هم اومد. مثل كسي كه از عمليات سالم برگشته باهاش دست و روبوسي ميكنيم. اين شب لعنتي انگار قرار نيس تموم بشه. هر وقت چشمام رو ميبندم عكس چشماي ندا رو ميبينم كه خيلي حرفا توش بود. و بالاخره خوابم برد. اميد، تنها واژة ممكنيه كه در عين نااميدي بايد بهش اميد داشت. تازه اول راهه...
باربط: چو ايران نباشد تن من مباد. اين شعر رو از بچگي عاشقش بودم. الان ايران داره نابود ميشه. تكليف شعر مورد علاقة من چيست. ياد يه جمله توي بالاترين افتادم. ندا با چشماي باز مرد، نكنه ما با چشماي بسته زنده بمونيم.


۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه

بدون شرح

...

بغض سبز

1- بعد از يك هفته، بغض آسمون دوباره تركيد. آسمون فقط يك هفته تونست تحمل كنه. تحمل من چقدر ميتونه ادامه پيدا كنه؟
2- الان يهو فهميدم كه 4 روزه تلويزيون ايران رو حتي 1 دقيقه هم نديدم. اينم از اون مسايلي كه قابليت گريه كردن داره!
3- پنج شش پست اخير اين وبلاگ درباره كوي دانشگاه بوده. هرچي تلاش ميكنم نميتونم تصوير حملة وحشيانه پليس و لباس شخصي ها رو از ذهنم پاك كنم.
4- روزهاي آينده روزهاي سرنوشت ساز تاريخ ايران خواهد بود. چيزي كه مسلمه اينه كه روند خطي جمهوري اسلامي در 30 سال گذشته، با شيب بسيار زيادي به سمت مثبت يا منفي تغيير مسير ميده.
5- اي خدا دلگيرم ازت.



۱۳۸۸ خرداد ۲۷, چهارشنبه

روزهاي خاكستري

اين روزا حال درست و حسابي ندارم. انگيزه كلمه ايه كه معني خودش رو برام از دست داده. مراحل تصفيه حسابم با دانشگاه به كندي پيش ميره. اصلاح مقاله ژورنال اصلا انجام شدني نيس. انگيزه اي براي رفتن سر كار جديدم رو ندارم و احتمالا به زودي از دستش بدم. اميد به آينده واژه بي معني شده برام. صبح ها به زور خودم رو ميرسونم دانشگاه تا بلكه از انرژي دوستان انرژي بگيرم. اما بازم حس ياس غلبه ميكنه. شبا پاي كامپيوترم دراز ميكشم و صفحات رو با كمترين سرعت ممكن بالا و پايين ميكنم تا بلكه غير از خبرهاي تكراري و ناراحت كننده، گشايشي شده باشه... اما نه. نميدونم تا كي اين وضع ادامه داره، اصلا قراره تموم بشه يا نه، تموم شه بهتر ميشه يا نه، اصلا نميدونم مملكت به اين با شكوهي و پيشرفتگي احتياجي به خس و خاشاك داره يا نه. شايد بهتر باشه تا هميشه يه گوشه بشينم و به گذشته هاي يكنواخت و كم محتوايي فكر كنم كه در قياس با وضع فعلي پادشاهي ميكنن.
پ.ن: هنوز بي صبرانه منتظر ديدن خدا هستم. تنها اميد باقي مونده اينه كه خدا هم بخواد به ما نگاه كنه

۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

اينجا، كوي مردگان دانشگاه تهران

عصر روز يكشنبه 24 خرداد چيزي كه توي خيابون اميرآباد جلب توجه ميكرد، حضور زود هنگام پليس ضد شورش بود. از طرف ديگه، سخنراني زهرا رهنورد در دانشكدة فني با هجوم لباس شخصي ها و ضرب و شتم دانشجويان همراه شده بود و اين شايعه بين بچه هاي كوي در جريان بود كه برادران انصار در حال لشكر كشي به خوابگاه هستن. همين شايعه باعث شد كه عدة زيادي از بچه ها بيخيال امتحانات (كه هنوز لغو نشده بود) بشن و برن خونشون. تجمع بچه ها از ساعت حدود 10 شروع شد. تمام تجمع در داخل كوي بود كه البته از روي پشت بام ساختمان 14 سنگ پراني به بيرون انجام ميشد و دوستان محترم پليس ضد شورش هم به طور متوسط هر 5 دقيقه گاز اشك آور به داخل پرت ميكردن. گروه زيادي از بچه ها مشغول سنگر سازي و آتيش روشن كردن شدند. اين حالت تا ساعت 2 بامداد 25 خرداد ادامه داشت. تا اينكه پليس اقدام به شليك گلوله هاي لاستيكي به طرف بچه ها كرد كه چند نفر به شدت زخمي شدن. در همون ساعت دو نفر به عنوان ستون پنجم بين بچه ها شناسايي و در حال مجازات بودن كه ناگهان پليس به همراه انصار به داخل هجوم آورد.
صحنه بعد تعقيب و گريز و كتك خوردن بچه ها بود. اكثر بچه ها به داخل ساختمون ها پناه بردن و انصاري ها بيرون ياختمان ها موضع گرفتن. آرامش نسبي برقرار شد. حدود ساعت 3 بود كه لباس شخصي ها به داخل ساختمان ها حمله كردن. در ساختمان 22 كه اكثر دانشجوهاي دكترا ساكن هستن، اولتيماتوم چند دقيقه اي براي صف شدن همه در پايين ساختمون داده ميشه. اكثر بچه ها از ترس پرت شدن از پنجره ها تسليم ميشن و با رفتار تمسخر آميز لباس شخصي هاي 17-18 ساله كلاغ پر ميرن.
ساختمان 23 كه جنوبي ترين ساختمون كوي دانشگاهه، چشم نيروهاي فشار رو براي سازماندهي و پشتيباني گرفته. بنابراين حمله به اين ساختمون، دستگيري بچه ها در داخل رختخواب و انتقال اون ها به مكان نامعلوم برنامه بعدي اونهاست.
در ساختمان مصلي نژاد كه مخصوص دانشجويان ارشده، يكي دو تا از درهاي اتاق شكسته و بچه ها مورد نوازش قرار گرفتن. رژة لباس شخصي ها در داخل راهروها و تكرار عبارت "اگه بيرون بياين خونتون پاي خودتونه" به همراه فحش هاي ناموسي جو ارعاب شديدي رو به وجود آورده كه حكايت از سقوط كوي داره.
گزارش هاي تاييد شده از دستگيري 400 نفر و زخمي شدن 15 نفر خبر ميده و برخي از منابع غير رسمي كشته شدن 5 دانشجو رو اعلام كردن كه هنوز تاييد نشده. صبح روز دوشنبه، كوي دانشگاه تهران تبديل به شهر مردگان شده بود. گروه هاي زيادي از بچه ها چمدان به دست در حال خروج از كوي بودن. جو كوي در شب هم نشان از موفقيت حمله به كوي داشت. گويي خاك مرگ بر سر كوي هميشه با نشاط دانشگاه پاشيده شده باشه.



۱۳۸۸ خرداد ۲۴, یکشنبه

منطقه جنگ، ورود ممنوع

24 ساعت بعد از كودتاي 22 خرداد، خيابان اميرآباد تهران تبديل به منطقة جنگي شد. آتش گرفتن بانك صادرات، تخريب ايستگاه هاي اتوبوس و منفجر كردن ادارة مخابرات اميرآباد نتيجه اين اغتشاشات بود كه عمدتاً با حضور دانشجويان كنترل ميشد. حضور پليس ضد شورش و شليك گاز اشك آور بسيار ديده ميشد به طوريكه به دليل شليك گاز اشك آور به كولر يكي از ساختمان هاي خوابگاه، كل ساختمان در ساعت 2 بامداد تخليه شد. عكس هاي زير مربوط به صبح روز بعد از درگيريهاست. بنابر مشاهدات و شنيده ها، 3 نفر از جمله يك دختر در اثر شليك گلوله هاي مشقي به بيمارستان منتقل شدند. حضور گستردة پليس ضد شورش در عصر روز يكشنبه حاكي از ادامة اين روند در شب هاي پيش روست.
















حكومت اسلامي!

1- تموم شد. اون اتفاقي كه نبايد ميافتاد افتاد. بعد از شوك امروز و پيگيري اخبار، كاري براي آماده كردن خود براي 4 سال آينده نميشه كرد. البته 4 سالي كه ميتونه به مدت يك عمر تمديد بشه.

2- انتخابات معني خودش رو براي من از دست داد. ديگه فلسفة برگزاري اون رو نميدونم.

3- جو امروز تهران مرگ آور بود. يك سمت اون مردم كه با وحشيانه ترين حالت كتك ميخوردن و سمت ديگه شهر ارواح.

4- چهرة دوستان ديدني بود. ممدرضا كه ناظر صندوق بود ناي حرف زدن نداشت. مهران با هر چند كلمه حرف بغض جلوي ادامه حرف زدن رو ميگرفت. فريال هنوز اميدوار بود. مونا مثل هميشه بي خيال سياست. رسول بازهم رفت و توي درگيري ها فعال بود و رضا هم تا مرز خودكشي افسرده.

5- هنوز منتظر حضور خدا در اين جريانات هستم. ديگه فقط خدا ميتونه به قول بعضيا فصل الخطاب باشه. اميدوارم هيچ وقت لااقل در اين يك مورد شك نكنم.



۱۳۸۸ خرداد ۲۲, جمعه

راي سبز

1- بعد از يك ساعت و ربع معطلي راي سبزم رو داخل صندوق انداختم.

2- دو سه نفر از كسايي كه تو صف بودن و چندتا از راي هاي داخل صندوق كه قابل مشاهده بود هم سبز بودن. البته توي منطقه اي كه راي دادم اين مسئله عجيب نبود.

3- خودكار داخل حوزه رو امتحان كردم. الان بعد دو ساعت هنوز پاك نشده.

4- آدم بدبيني نيسم، اما به شدت به اين انتخابات مشكوكم. قضية اعلام نشدن كد كانديداها اول صبح و شروع شدن كدها از عدد 44 (به جاي 11) هنوز برام حل نشده.

باربط: متاسفانه هنوز قرآن رو نخوندم. اما فكر ميكنم كه آيه اي باشه توش با اين مضمون كه خدا مكر آنها را به خودشان باز ميگرداند.



۱۳۸۸ خرداد ۲۱, پنجشنبه

جو

پلان 1، كوي دانشگاه تهران، ساعت 12 شب: دانشجوها براي به تعويق انداختن انتخابات دست به يك تجمع صنفي زدن و خيابون اميرآباد رو بستن. من به فكر فرو ميرم كه شب آخر تبليغات فرصت خوبيه براي اينكار يا نه.
پلان 2، تقاطع وليعصر و تخت طاووس، ساعت 30 دقيقه بامداد: دختري حدود 20 ساله تا كمر و بدون روسري از ماشين اومده بيرون. با ديدن شال سبز ماها بلند ميگه كشف حجاب رو به همه بگين. من به فكر فرو ميرم كه فلسلفة شركت بعضيا تو انتخابات چي ميتونه باشه.
پلان 3، ميدان وليعصر، ساعت 1 بامداد: كنسرت موسيقي رپ برقراره و ملت در هواي آزادي تنفس ميكنن! آقاي خفني به يكي از دخترا تذكر عدم انجام حركات موزون ميده. اما اون دختر با بي توجهي به كارش ادامه ميده. من به فكر فرو ميرم كه اگه 10 روز ديگه اين كار رو انجام بده چه بر سرش مياد.
پلان 4، همون جا، همون ساعت: جمعيت به سرعت و مضطرب متفرق ميشن. سوزش گلوي من و آتيش هاي روشن شده خبر از خرابكاري داره. من به فكر فرو ميرم كه آيا ممكنه روزي مخالف ستيزي و افراط و تفريط تموم بشه.
پلان 5: كوي دانشگاه، ساعت 2: دانشجوهاي متحصن خيلي كم شدن و خيابون هم باز شده. من به فكر خاصي فرو نميرم.
پلان آخر، رختخواب: من از اين همه پياده روي و فكر كردن خسته شدم. دلم ميخواد يه كمي هم به آينده فكر كنم. اما تصوير وحشتناك ايجاد شده منصرفم ميكنه.


۱۳۸۸ خرداد ۱۷, یکشنبه

اميد

بقال سر كوچه ما كه حالا ديگه سوپرماركت شده ميگه اگه احمدي نژاد راي بياره كار مملكت تمومه

بقال سر كوچه ما كه سوپرماركت شده ميگه راه آهن شيراز هنوز كامل نشده افتتاح شد برا عوام فريبي

بقال سر كوچه ما كه سوپرماركت شده ميگه آمار دولت همش غلطه

بقال سر كوچه به احمدي نژاد راي نميده شايد چون سوپرماركت شده

۱۳۸۸ خرداد ۱۱, دوشنبه

فيلم كروبي

به نظر ميرسيد بيشترين قسمت تبليغاتي اين فيلم جمع كردن چهره هاي شاخص طرفدار كروبي دور هم بود. كاري كه در فيلم موسوي به چشم نميخورد. قسمت هاي انتقادي به دولت فعلي هم با رك گويي بيشتري انجام شد، جائيكه ابطحي به سرعت اينترنت و استفادة ابزاري از دين (اشارة ابطحي به هالة نور از نكات جالب اين گفتگو) و كرباسچي به ارتباط مديريت جهاني احمدي نژاد بر گسترش فقر اشاره كرد. ادامة پا فشاري به پرداخت حقوق ثابت ماهيانه به نظر نقطة ضعف طرح هاي كروبي به شمار ميره كه به نظر ميرسه فقط به قصد جذب ارا تودة مردم ارائه شده باشه. بيمه عمومي براي همه، اصلاح قانون اساسي، تاسيس تلويزيون خصوصي، احيا سازمان برنامه و بودجه، احترام به حريم خصوصي و ... هم از برنامه هاي تيتروار كروبي در اين فيلم بود. چيزي كه در روزهاي باقي مونده تا انتخابات واضح به نظر ميرسه حساس تر شدن رقابته كه با انجام مناظره ها ميتونه حساس تر هم بشه.

تب انتخابات

خرداد 84 بود. نزديك به اوج امتحاناي پايان ترم هشتم و من كه با چهارتا از دوستام توي اتاقي از خوابگاه هاي پلي تكنيك تو سر و مغز هم ميزديم. مهرداد رسماً احمدي نژادي بود و به صورت فعال تبليغ ميكرد. هادي سوار موج بود و ميخواست به محمود راي بده. محسن و مهدي اما معيني بودن و منم با اينكه دلم با اونا بود اما جزو تحريمي ها به شمار ميرفتم. مهدي كه حالا از مبلغين كروبي شده بساط خندة ما رو جور ميكرد با تقليد صداي كروبي و وعده هاي توهميش. مهرداد هم به خاطر پيش بيني عجيبش در پيروزي دكتر محمود، در ملا عام توسط ما مسخره ميشد !!!
الان 4 سال از اون روزا گذشته. مهدي آلمانه و شديدا سنگ كروبي رو به سينه ميزنه. محسن به ولايت خودشون برگشت و حالا عكسش سبز شده. از مهرداد خيلي وقته خبر ندارم اما با حال هايي كه دكتر بهش تو اين 4 سال داده خيلي بعيده كه رايش چيزي غير از محمود باشه. هادي رو هم خبر ندارم، اما چون موج امسال سبزه بعيد نيست اونم سبز باشه.
منم تا مدت ها (و حتي هنوز) بين كروبي و موسوي دو دل بودم. اما بازهم حرف هاي شيخ به نظرم كمي توهمي و خارج از اختيارات شخص دوم مملكت ميبينم. موسوي هم كه عدم رك گوييش واقعاً رو اعصابه. هر چند هنوز نميدونم راي نهاييم چيه، اما يه چيزي رو خوب ميدونم:
من راي ميدم


Free counter and web stats