۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

داستانك

ساعت مچي روي دستي كه به سمت كنترل تلويزيون حركت ميكنه، هشت و نيم شب رو نشون ميده. اما دست، در نيمة راه به دستور مافوق منصرف ميشه. خبر رسيده "اعصاب" دچار مشكل و تا حدودي "خرد" شده!

۱۳۸۸ دی ۶, یکشنبه

كربلايي دگر ...

1- ديگه عادت كردم. كندي اينترنت، دست به دامن اخبار راديو فردا و گودر خواني شدن، اضطراب از دست دادن هموطنان، گازهاي اشك آوري كه اشك خدا رو هم در مياره، اخبار چندش آور تلويزيون و روز ديگه اي كه در تاريخ ثبت خواهد شد.
2- هميشه آرزو دارم كه مردنم هم به كسي نفع برسونه. "منتظري" نقطة آرماني اين آرزوي منه. كي فكرش رو ميكرد كه مرگش هم بتونه بركت داشته باشه.
3- بعد از شنبة سياه، تا مدتي دچار افسردگي شدم. اما حالا ميتونم مطمئن باشم كه خون هايي كه ريخته ميشه به ثمر خواهد رسيد. تاريخ ايران نام اين شهدا رو فراموش نخواهد كرد، حتي اگه جوون هاي گمنام ايران باشن.
4- فكر ميكنم محرم جزو ماه هاي حرام قمري باشه كه جنگ كردن هم در اون ناپسنده، چه برسه به كشتن افراد. بعد از سال ها كه از عاشورا فقط تعطيل بودنش رو ميفهميدم، حالا درك ميكنم كه به چه دليلي يك نفر (يا يك ملت) جونش رو كف دست ميذاره و در مقابل شمشير (يا باتوم و گلوله) قد علم ميكنن.
5- كتاب تاريخ دوم دبيرستان، چند سال آينده، نه چندان دور، براي نسل من خواندي خواهد بود.

۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

فلسفة من

هميشه همينطور بودم. وقتي نمرة بدي ميگرفتم، سريع بچه ها رو جمع ميكردم تا كمي با هم خوش باشيم. وقتي از كسي مي رنجيدم، سريع خودم رو به خونه ميرسوندم و از آرشيوم خنده دار ترين فيلم رو انتخاب ميكردم و ميديدم. وقتي دوستي رو از دست ميدادم، شادترين و حتي جوادترين آهنگها رو ميريختم روي موبايل و خيابون ها را گز ميكردم. هرچند با اين حركات به بي احساس بودن متهم شدم اما ترجيح ميدم به ظاهر بي احساس باشم، تا اينكه در باطن خودم رو از بين ببرم.
اما ماه هاي اخير كمي قضيه فرق داشت. انقدر اتفاق بد با هم پيش اومد كه فيلم و آهنگ و دوستان كفاف ندادن. تفكرات براي حل اين مشكل به اينجا رسيد كه مطمئن شدم كه بدترين مسائل رو هم وقتي از يك زاوية ديگه نگاه كنم لذت بخش ميشه. ميشه خيانت يك نفر رو ديد اما با شرف ميليون ها نفر حال كرد. ميشه دوستي رو از دست داد اما به محكم تر شدن دوستي ها دلخوش بود. ميشه نا اميد بود اما با برق اميد توي چشم بقيه عشق كرد و ميشه داخل مخفيگاه بود و از آزادي لذت برد.

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

مرگ سبز

سال 67 وقتي قضاياي مربوط به نامة "منتظري" به آيت الله خميني و خلع از مقام جانشين رهبري پيش اومد، 5 سال بيشتر نداشتم. قاعدتاً چيز زيادي نبايد به خاطر بيارم اما هنوز جوك هاي ساخته شده براي "منتظري"، لقب انتخاب شده براش از بين شخصيت هاي كارتوني و عكس بزرگش سر چهار راه كه حالا سياه شده بود رو خوب به ياد ميارم. سالها گذشت و من فهميدم اين "منتظري" بوده كه اصل ولايت فقيه رو وارد قانون اساسي كرده و اين "منتظري" بوده كه به اعدام هاي سال 67اعتراض و از سمتش استعفا داده. اما براي من "منتظري" نه به عنوان "آيت العظما منتظري" بود كه پاي ديكتاتور قانونمند رو به ايران باز كرده بود و نه كسي كه "مرجع تقليد سبز" نام گرفت. براي من "حسينعلي منتظري" كسي بود مثل ميليون ها ميرحسين و كروبي و زيدآبادي و ندا و سهرابي كه نان مقام و سمت خودشون رو به نرخ روز نخوردن و براي احقاق حق مظلومان از همه چيز، حتي از خودشون هم گذشتن. بدون ترديد نام "منتظري" در تاريخ، درخشان تر از همقطاران عاشق قدرتش خواهد بود.

۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

وقتي منشور ليگ برتر، من شور ليگ برتر ميشود

همه چيز از دو سه فصل پيش شروع شد. حجة الاسلام (؟) عليپور كه به عنوان تطبيق دهندة فوتبال با اسلام در فدراسيون فوتبال شناخته ميشد، نامه اي رو خطاب به مهدي اميرابادي و علي انصاريان ارسال كرد و از اونها خواست تا هرچه سريعتر ريش قشنگ و موي سامورايي خودشون رو ترميم كنن تا مشمول رأفت اسلامي شده و از محروميت بي نصيب. مدل موي انصاريان عوض شد و اميرابادي هم دلايلي آورد تا عليپور در قدم اول تا حدودي موفق باشه. چند فصل گذشت. سردار عزيز محمدي رئيس ليگ برتر شد و با حفظ سمت مرامنامه اي تنظيم كرد كه به منشور اخلاقي موسوم شد. هرچند بندهاي اين منشور تا حدودي منطقي و قابل اجرا بود، اما عزيز محمدي كسي نبود كه بتونه به زندگي شخصي افراد ورود نكنه. در محكم ترين قدم هاي منشور، فيروز كريمي، نادر دستنشان و اكبر ميثاقيان بدون دريافت هيچ حكمي مشمول منشور شدن و از حضور در ليگ برتر محروم. اعتراض هاي اين افراد هم موفق نبود و كار تا جايي پيش رفت كه فيروز كريمي، عزيز محمدي رو تهديد به "برخورد فيزيكي" كرد.
فارق از دلايل محروميت اين مربيان و چند بازيكن، چند نكته ذهن رو به خودش مشغول ميكنه:
1- عزيز محمدي به عنوان يكي از برادران سپاهي، علاقة زيادي به دخالت در حريم خصوصي افراد داره كه البته با توجه به سازمان نظامي مطبوعش چندان عجيب نيست.
2- كلاً عليپور و عزيز محمدي خودشون رو به عنوان نمايندة خدا در فدراسيون فوتبال معرفي كردن و اصلاح ريش و ابرو و رفتار بازيكنان در حياط خلوت منزل هم در چارچوب همين سمت لازم الاجرا خواهد بود.
3- با توجه به مورد قبل، اشكالات كارشناسي و حقوقي وارد شده به منشور كلاً وارد نبوده و در صورت ادامه، اين افراد محكوم به محاربه خواهند شد.
4- پيشنهاد ميشه بازيكنان و مربيان به منظور رعايت هرچه دقيق تر منشور، ظاهر و رفتار متصديان اين امر رو الگوي خودشون قرار بدن تا هرچه بهتر به موازين نزديك تر باشن. مربياني مثل مايلي كهن با تمسك بر اين اصل از خطر محروميت در امان خواهند بود.
5- در كودكي كلمة "منشور" رو به عنوان نام دوم يكي از اسباب نظافت مورد استفاده قرار ميداديم. با تعريف ياد شده اين نام گذاري بسي شايسته بوده و عنايات اين پروتوكل و مديريت هاي بي نظير در سازمان و فدراسيون اصولاً به بهترين نحو دهان ورزش كشور و به ويژه فوتبال رو مورد عنايت قرار داده.
6- پس از اعطاي بر حق القاب "پدر سلامتي" به سيگار و "پدر ورزش" به مهندس علي آبادي، شايسته است كه لقب "پدر ليگ برتر" هم به سردار عزيز محمدي اعطا شده تا بلكه گوشه اي از زحمات اين "عزيز" جبران شود.

۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه

... اما ننوشتم

خواستم بنويسم از بي اخلاقي هاي صدا و سيما بعد از 16 آذر و جفا در حق جنبش دانشجويي. خواستم بنويسم از افرادي كه به اسم استاد و دانشجو به ميزگردهاي تلويزيوني دعوت ميشدن اما در دانشگاه ديده نشدن. خواستم بنويسم از اتهام زني هاي هميشگي حاج عزت و رفقا و ندادن فرصت دفاع. خواستم بنويسم از مقدس كردن يك تصوير و محكوم كردن بقيه به جرم توهين به مقدسات. خواستم بنويسم از استفادة ابزاري از آيات قرآن براي اثبات تهمت ها...
خواستم بنويسم، اما ننوشتم

۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

بكش بيرون آقا

آقاي وزير مخابرات و تمام مسئولين مربوطه، لطف كنيد از اينجانب بكشيد بيرون. به تمام مقدساتي كه احتمالاً ميپرستيد من تماس خارج از كشور ندارم. اگر هم داشته باشم به ساحل عاج و گينة بيسائو زنگ نميزنم. اگر هم زنگ بزنم هر روز ساعت 4 صبح 10 ثانيه زنگ نميزنم و قطع كنم، اونهم روزي كه اصلاً خونه نبودم. ممنون ميشم اگه از ماه آينده منزل يكي از اقوام خودتون رو مورد الطاف پدرانه (و شايد همسرانه) قرار بديد. قبول كنيد كه دو بار پول زور دادن خيلي زور داره و بدجور فشار مياره.

۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

ارتش فداي ملت

از ابتداي نا آرامي هاي بعد از انتخابات، سوالي كه ذهنم رو به خودش مشغول كرد اين بود كه نقش ارتش در اين نا آرامي ها چيه. آيا ارتش بايد به كمك حكومتيان بياد و مردم رو سركوب كنه يا فداي ملت باشه و حامي اونها. اما تا نماز جمعة سبز خبري از اونها نشد. پنجشنبة قبل از اون نماز بود كه به گفتة برخي از سايت ها 50 نفر از ارتشيان تصميم گرفتن كه به قصد حمايت از مردم با لباس رسمي خودشون در نماز جمعه حاضر بشن و البته بعد از همون جلسه بازداشت شدن. هرچند اين خبر در حد همون سايت ها باقي موند اما انتشار نام افراد بازداشت شده بر صحت خبر افزود.
ماه ها از اون قضيه گذشت تا اينكه ديشب خبرنامة گويا نامه اي منتسب به فرمانده هاي ارتش رو منتشر كرد كه حاكي از تهديد اونها به برخورد با برخوردكنندگان با مردم بود. فارق از اعتبار اين خبر و درست و نادرست بودن اون، به راحتي ميشه گفت كه اين گونه نامه ها باعث قوت قلب جنبش سبز ميشه و در صورتي كه اين حمايت ها به صورت عملي بروز پيدا كنه پيروزي رو ميشه نزديك تر از اون چيزي كه به نظر مياد احساس كرد.
پ.ن: تحليل هايي هم مطرح شده كه اين نامه توسط خود كودتاچيان تنظيم شده تا دست اونها براي برخورد بازتر بشه. البته من دقيقاً متوجه نشدم چرا!

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

لمپنيسم

سكانس 1، احمدي نژاد: حرف ها و سخنراني هاي احمدي نژاد از همون ابتدا به نحوي بود كه هر شنونده اي رو شوكه ميكرد. انواع اصطلاحاتي كه در شان رئيس جمهور يك كشور نبود و فقط براي جلب نظر تودة مردم زده ميشد. آخرين گفتگوي تلويزيوني دكتر هم شاهكارها رو كامل كرد و واژه هايي مثل "لفت و ليس" رو وارد ادبيات سياسي كشور.
سكانس 2، مايلي كهن: مربي سايپا سعي داره خودش رو به عنوان معلم اخلاق فوتبال معرفي كنه. اما روش خاص خودش رو در اين زمينه دنبال ميكنه. مايلي حاضره كه براي آموزش موازين اخلاقي، از هرگونه توهين و واژه هاي نا مناسب استفاده كنه تا تأثير پذيري حرفهاش بيشتر بشه. كنفرانس هاي مطبوعاتي بعد از بازي جاييه كه همة خبرنگاران هر هفته منتظر شنيدن توهين و افترا به شخص غايب از زبان "آقا معلم" هستن.
پديدة "لمپنيسم" در سال هاي اخير جزو واژه هاي رايج در توجيه بي اخلاقي هاي سياسي- اجتماعي شده. جستجويي كه در مورد واژة "لمپن" در دايرة المعارف هاي اينترنتي داشتم نتيجة خاصي رو در بر نداشت. با نگاه كردن اين كلمه در ديكشنري معني هايي مثل بي ادب، محروم از حقوق اجتماعي، كلاس پايين و احمق به دست اومد. اما به نظر ميرسه كه كاربرد اين كلمه در زبان فارسي كمي متفاوت باشه. دو سكاني بيان شده مثال هايي از اين پديدة نحس در بالاترين سطح سياسي و ورزشي كشوره. شايد اگه هركس در جاي خودش قرار گرفته باشه و سواد و فرهنگ لازم براي پستش رو داشته باشه اين مسئله به حداقل برسه. چيزي كه شايد به اين زودي ها نبايد منتظر وقوعش در ايران باشيم.

۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

رسانة تأثير گذار

بعد از انتخابات و دروغگويي هاي بي پايان صدا و سيماي ميلي، جوي به وجود اومد كه خواهان قطع انواع همكاريها با اين سازمان عريض و طويل بود. عادل فردوسي پور، مرضيه برومند، مهران مديري، پيمان قاسم خاني و ... هركدوم درخواست هاي بيشماري مبني بر عدم برنامه سازي براي تلويزيون دريافت كردن. اما دو نكتة اساسي در اين بين به فراموشي سپرده شد:
1- اصولاً شغل يك هنرمند خلق اثر هنريه. اكثر هنرمندان هم از همين راه امرار معاش ميكنن. هرچند در اين بين هنرمنداني مثل فرمان آرا هم هستن كه با توجه به درآمدهاي جانبي ميتونن يك دولت رو تحريم كنن و فيلم نسازن اما قاطبة هنرمندان در صورت عدم همكاري با صدا و سيما با مشكل اساسي مواجه ميشن.
2- در فراگير بودن رسانه اي مثل صدا و سيما هيچ شكي نيست. تأثير گذاري اين رسانه به حديه كه حتي دروغ هاي شاخ دار برادران ارزشي مورد قبول عدة زيادي واقع ميشه. حالا اگر افراد باهوشي در اين مديا فعاليت كنن و با حفظ خط قرمزها، حرف مردم رو هم روي آنتن ببرن، به بهترين شكل از اين فراگيري استفاده شده. فكر ميكنم كسي نتونه منكر نكته هاي مثبت برنامة نود و كنايه هاي اون به كودتاچيان بشه و سريالي مثل مسافران هم در عين داشتن ضعف هاي زياد، در بعضي از قسمت ها حرف هايي رو ميزنه كه فهميدن مخاطب اين گوشه ها در بين دولتيان كار چندان مشكلي نيست.
شايد بهتر باشه قبل از بيان تحريم هاي احساسي و درخواست هاي غير ممكن، كمي هم تفكر صورت بگيره تا علاوه بر تأثيرگذاري بهتر مبارزات منفي، نتايج معقول تر و همه گير تر داشته باشه.

۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

آذريان اهورايي

بازم دلم براي دوران دانشجويي تنگ شد. تجمع هاي گاه و بيگاه پلي تكنيك و سخنراني هايي كه شنيدنش حتي توي دوران اصلاحات هم تازگي داشت و تريبون آزادهايي كه دايي حبيبي و مجيد توكلي و بقيه برگزار ميكردن و با يار دبستاني و بزن باران تموم ميشد.
امروز به لطف ماهواره و اينترنت تا جايي كه ميتونستم خودم رو به اون جو نزديك كردم و از اون لذت بردم. هرچند شعارهاي حاوي "مرگ" كمي توي ذوق ميزد، اما با اين حال باز هم نوآوري ها و ابتكارات در اين زمينه جالب بود.
نكتة جالب اينكه با وجود تمام محدوديت هاي اينترنتي در آستانة 16 آذر، بازهم فيلم ها با كمترين فاصلة زماني ممكن آپلود شد و تمام دنيا رو در جريان قرار داد. ف.يلترينگ بعضي از سايت ها مثل بالاترين هم كنسل شده و شديداً مشكوك ميزنه.چيزي كه مشخصه كه اينكه 6 ماه مبارزه به بهترين شكل ممكن گذشت و راه زيادي هم باقي مونده، راهي كه به قول آرش سبحاني، به يك دشت سبز ختم ميشه.

۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

سقوط از جنس فوتبال

سال 84 بود. خوابگاه پلي تكنيك و شب قرعه كشي جام جهاني. همة بچه هاي خوابگاه توي سالن تلويزيون جمع شده بودن تا پخش مستقيم و اعصاب خرد كن قرعه كشي رو ببينن. اسم ايران كه دراومد همه خوشحال بودن. با يكم خوشبيني ميشد به دور دوم اميد داشت.
چند ماه گذشت و جام جهاني شروع شد. نيمة اول بازي با مكزيك انتظارات رو بالا برد. اما با شروع نيمه دوم همه چيز عوض شد. بازي هاي ايران با سير نزولي همراه شد و دست آخر هم با يك امتياز حذف شديم. هرچند از كم كاري هاي فدراسيون و مربيان و بازيكنان نميشد گذشت، اما بايد قبول ميكرديم كه حد فوتبال ايران همينه. علي آبادي اين نظر رو نداشت و با اخراج دادكان زمينة تعليق و حوادث بعد از اون رو فراهم كرد.
چهار سال گذشت. بازهم شكست ها همراه تيم بود اما نه به مكزيك و پرتقال، بلكه به كره شمالي، بحرين و اردن. ديدن قرعه كشي جام جهاني حتي به ضرب حضور چارليز ترون هم چندان لطفي نداشت و بيشتر شبيه آرزويي دست نيافتني براي ايران بود. حالا صعود به جام ملت هاي آسيا آرمان تيم مليه!

Free counter and web stats