البته واضح و مبرهن است که موجودی آبزی نیستم، اما سخنی به گزاف نگفتم اگر ادعا کنم توی آب بزرگ شدم. نه یا ده ساله بودم که به اصرار مامان و بابا و البته به زور به آموزش شنا فرستاده و عجیب جذب اون شدم. کلاس پنجم دبستان مسابقات بین مدارس رو با موفقیت پشت سر گذاشتم و برای تیم امدادی اصفهان انتخاب شدم، اما روز مسابقه یکی از بچهها نیومد و با چشمانی اشکبار تیممون کنار گذاشته شد.
بعد از اون استخر دوباره جنبه تفریحی پیدا کرد و حدود ده سال هفتهای دو یا سه بار تنم رو به آب میزدم. تا اینکه در یکی از همین آب تنیها توسط مربی تیم واترپولوی برق مورد پسند قرار گرفتم و بازم رفتم توی جو مسابقه. سال سوم دبیرستان رو همه مشغول آماده شدن برای کنکور و درس و مشق بودن، اما من تقریبا به صورت تمام وقت توی اردو به سر میبردم و برای مسابقات شهریور آماده میشدیم. تابستون هم که شروع شد هفتهای هشت روز و هر روز 4-5 ساعت توی آب بودیم تا همه شک کنن که آیا اولین انسان دوزیست هستم یا خیر!
بعد از اون استخر دوباره جنبه تفریحی پیدا کرد و حدود ده سال هفتهای دو یا سه بار تنم رو به آب میزدم. تا اینکه در یکی از همین آب تنیها توسط مربی تیم واترپولوی برق مورد پسند قرار گرفتم و بازم رفتم توی جو مسابقه. سال سوم دبیرستان رو همه مشغول آماده شدن برای کنکور و درس و مشق بودن، اما من تقریبا به صورت تمام وقت توی اردو به سر میبردم و برای مسابقات شهریور آماده میشدیم. تابستون هم که شروع شد هفتهای هشت روز و هر روز 4-5 ساعت توی آب بودیم تا همه شک کنن که آیا اولین انسان دوزیست هستم یا خیر!
مسابقات شروع شد، توی استان اول شدیم و رفتیم کشوری، اونجا هم بعد یزد دوم شدیم و در حالیکه حتی میشد به تیم ملی فکر کرد، در یک حرکت انتحاری چهارگوشه استخر رو بوسیدم و رفتم پشت میز نشستم و مشغول تست زنی شدم.
طلسم اون خداحافظی در اوج تا سال سوم لیسانس ادامه داشت تا اینکه استخر فوقالعادة پلیتکنیک بالاتر از میدون ونک رو با ممرضا کشف کردیم. دوباره زندگی آبی شروع شد و هفتهای دو بار میشد امید داشت که با شنا عشق بازی بشه. بعد از فارغ شدن و عدم امکان استفاده از تخفیف استخر، بازهم رخوت آبی فرا رسید و تا حدود سه هفته پیش ادامه داشت. البته بین راه و توی مسافرت و یکی دو بار دانشگاه تهران یادی از عشق قدیمی کردم اما هیچ روال خاصی نداشت.
اما الان، سه هفتهای میشه که جمعهها خودم رو ملزم به آب تنی میدونم. تقریبا شک ندارم که توی بهشت میشه هر روز با بلیطهای دارای تخفیف ویژه رفت استخر و محدودیت ساعت هم برای تو آب بودن نداره، اما تا اون روز و اونجا فرا برسه همین هفتهای یکبار رو عشق است!
پ.ن: حریف میطلبیم!
طلسم اون خداحافظی در اوج تا سال سوم لیسانس ادامه داشت تا اینکه استخر فوقالعادة پلیتکنیک بالاتر از میدون ونک رو با ممرضا کشف کردیم. دوباره زندگی آبی شروع شد و هفتهای دو بار میشد امید داشت که با شنا عشق بازی بشه. بعد از فارغ شدن و عدم امکان استفاده از تخفیف استخر، بازهم رخوت آبی فرا رسید و تا حدود سه هفته پیش ادامه داشت. البته بین راه و توی مسافرت و یکی دو بار دانشگاه تهران یادی از عشق قدیمی کردم اما هیچ روال خاصی نداشت.
اما الان، سه هفتهای میشه که جمعهها خودم رو ملزم به آب تنی میدونم. تقریبا شک ندارم که توی بهشت میشه هر روز با بلیطهای دارای تخفیف ویژه رفت استخر و محدودیت ساعت هم برای تو آب بودن نداره، اما تا اون روز و اونجا فرا برسه همین هفتهای یکبار رو عشق است!
پ.ن: حریف میطلبیم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر