البته قصد تعریف از خودم رو ندارم، اما همیشه سیستمم این بوده که هر کاری از دستم بر میومده برای بقیه انجام دادم و چشم داشتی هم نداشتم. این مسئله به حدی بود که سال 86 توی خوابگاه در رشتههای مختلف رأی گیری برگزار و این حقیر در قسمت "مرام انفرادی" با اکثریت مطلق آرا (حتی بیشتر از 63%) به عنوان با مرامترین انتخاب شدم.
غرض از این مقدمة خود بزرگ بینانه و متوهمانه و خودشیفتانه! اینکه طی یک هفتهای که در پایتخت حضور داشتم، با موجودی آشنا شدم (بیشتر آشنا شدم) که جای سالمی روی پیکرة مرام و معرفت نگذاشته بود و باعث شد حتی من با عظمت یاد شده هم جلوش کم بیارم. هرچند اعتقادم همیشه این بوده که هنوز هم آدمهایی پیدا میشن که بدون چشم داشت کار انجام میدن یا اینکه معرفت هنوز هم یافت میشه، اما بعید میدونم که این سطح از معرفت دیگه وجود خارجی داشته باشه.
از همین تریبون! خواستم بگم که خیلی مخلصیم خاله سوسکه، مراقب خودت باش که نجات از انقراض این جور آدمای با معرفت دست تو و امثال کمیاب توست!
عنوان: وبلاگش!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر